درباره

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ جهت آشنایی با اهل بیت(ع) می باشد و شعر هایی از کتاب «از خدا تا خدا» که نوشته خودم است در اینجا قابل رویت است
منوی اصلی
جستجو
مطالب پيشين
آرشيو مطالب
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
لينک دوستان
پيوندهاي روزانه
نويسندگان
کاربردی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 153
بازدید دیروز : 173
بازدید هفته : 326
بازدید ماه : 1357
بازدید کل : 60412
تعداد مطالب : 573
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

سایت خدماتی بیست تولز









قل است جواني نزد عالم رباني، حضرت آيةالله شيخ حسنعلي اصفهاني «نخودکي» آمد و گفت: سه قفل در زندگي ام وجود دارد و سه کليد از شما ميخواهم!      

قفل اول: دوست دارم يک ازدواج سالم داشته باشم؛

قفل دوم: دوست دارم کارم برکت داشته باشد؛

قفل سوم: دوست دارم عاقبت به خير شوم.

آيةالله اصفهاني فرمود: براي قفل اول، نمازت را اول وقت بخوان. براي قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان. و براي قفل سوم هم نمازت را اول وقت بخوان!

جوان عرض کرد: سه قفل با يک کليد؟!

آيةالله اصفهاني(ره)فرمود: نماز اول وقت شاه کليد است.




برچسب ها :

گروه اوّل:
گروه اوّل از منتظران حضرت ولی عصر علیه السلام کسانی هستند که نگاهشان به ظهور ایشان بیش از یک خبر نیست؛ و اجمالاً آن را در اعمال لایه های اعتقادی ذهن خود طبقه بندی کرده و سالی یکبار هم به فایل ظهور و انتظار ذهن خود سر نمی زنند.
طبیعتاً زندگی آنها، هیچ رنگ و بوئی از انتظار نمی دهد و با تغییر و تحوّلات زمانه، برنامه زندگی آنها هر روز رنگ جدیدی به خود می گیرد.
چنین افرادی به جهت کمبود اطلاعات دینی و اُنس با آموزه های غیراسلامی غربی و شرقی، عموماً دچار شک و تردید شده و در وادی هائی خطرناک گرفتار می شوند. و از همین روست که در روایات آخرالزّمان در مورد برخی از افراد آمده: أصبح مسلماً و أمسی کافراً.
گروه دوم:
اما دسته دوم از منتظران که اکثر جامعه ی شیعی را در بر می گیرد، افرادی هستند که اعتقاد به تحوّل جهانی حضرت بقیّة الله را از پدران خود به ارث برده اند. و در مقام گفتار و ادّعا سخت خود را شیفته ی دیدار و فرج مولایشان معرّفی می کنند و گه گاهی در مناسبت های مختلف مذهبی عرض ارادتی می کنند و احیاناً ذکر اللهم عجّل لولیّک الفرج بر زبان جاری می سازند. اما در مقام عمل و در زندگی و اجتماع، کوچه و بازار، درس و مسجد وقتی اعمال آنها را زیر ذرّه بین قرار دهیم، گویا اصلاً بوئی از شخص منتظر از او به مشام نمی رسد؛ و وقتی در زوایای نفس او بنگریم، هیچ تمایلی نسبت به ظهور آن حضرت در او دیده نمی شود.
گرچه با زبان قال می گوید: «خدایا امام زمان ما را برسان» ولی با زمان دل می گوید: «خدایا از تو می خواهم قدری در آمدن حضرت دست نگهداری تا من به کمال مشتهیات خود نائل آیم. بارالها! مخارج عائله سنگین است؛ من قدری از مال ربوی استفاده می کنم. وقتی به وضع مناسبی از جهت مالی رسیدم توبه و استغفار می کنم. علاوه بر آن خمس آنرا نیز از باب ردّ مظالم می پردازم و ...» خلاصه در هر زمینه ای در امور روزمره با توجیهات غلط و کلاه های شرعی عمر خود را سپری می کند. در حالی که خود در سویدای نفسش آگاه است که همه یا غالب برنامه هائی که برای زندگی خود چیده است، همه ی آن یا غالب آن با شرع پاک اسلام یا بهتر بگوئیم با آنچه که امام زمان علیه السلام از او می خواهند، مغایرت دارد.
از اینها گذشته نسبت به ظهور حضرت رعب و ترس عجیبی در دل احساس می کند، با خود می گوید: «آخر این آقا هم اگر روزی تشریف بیاورد، مرا از همه مشتهیات نفسانی که منع می کند، هیچ، می گوید: بسم الله این شمشیر و این میدان جنگ، بفرمایید جهاد کنید
براستی با این دیدگاه به داستان فرج نگریستن، از بزرگترین جفاهاست! لذاست که در درون خود هیچ رغبتی به ظهور ندارد و با خود زمزمه می کند: یابن الحسن روحی فداک، اصبر الی یوم الفراغ (فراغ عن الدنیا)؛ یعنی آقای من، شما حقّید، ولی من آماده نیستم، انشاء الله بعد از رسیدن به تمام آرزوهایم، بعد از 120 سال اگر عمری و توفیقی بود، برای جانفشانی در خدمتیم.
باید توجه داشت که این طرز فکر بسیار خطرناک است و چنین شخصی با گذر زمان-خدای ناکرده مبتلا به نوعی بی تفاوتی و کم توجهی نسبت به مسأله فرج و عموم مسائل دینی خود می شود و نه تنها این انتظار کاذب سبب قرب و نزدیکی او به صراط مستقیم نمی گردد، بلکه هر روز به شک و شبهه ی او افزوده می شود تا جائیکه چه بسا با وارد شدن مختصر شبهه ای همه معتقدات خود را از دست داده و آخرالامر ندا سرمی دهد: یا حَسرتَی علَی مَا فَرَّطتُ فِی جَنب الله.(1)
برای رهایی از این خطر باید انسان سطح معلومات دینی خود را بالا ببرد و برای مسأله فرج، علماً و عملاً برنامه ریزی دقیق کرده، آن را مو به مو اجرا کند تا به لطف حضرت حقّ در زمره ی منتظران واقعی آن حضرت قرار گیرد.
در نیمه شعبان سنه 1415 هجریه قمریه در مراسم عمامه گذاری عدّه ای از طلاب، حضرت علاّمه آیة الله حسینی طهرانی درباره کیفیت اعتقاد به امام زمان علیه السلام مطالبی بسیار نفیس بیان فرموده اند که ما قسمتی از آن را به عنوان تبرک ذکر می کنیم، ایشان فرمودند:
«
آن امام زمانی که ما معتقدیم، همه معتقدند و در دعاها برای تعجیل آن حضرت دعا می کنند، آن امام زمانیست که متحقّق به حقّ است. اگر الآن ما متحقّق به حقّ باشیم و الله همین الآن ظهور می کنند، ولی ما با این اعمال خودمان او را کنار می زنیم، او را از صحنه خارج می کنیم، اگر هم ظهور کند با هزار ایراد بر کارهای او ایراد می گیریم و او را شخص لایق حکومت و زمامداری نمی دانیم و با فرمول های اصولی و اجتهادی در برابر احکام غیبیّه او، او را محکوم می کنیم؛ چون زمینه کلّی آماده برای ظهور او نیست، و ما او را نمی پذیریم و ردّ می کنیم؛ او هم به التماس نمی آید ظهور کند و دنبال ما بگردد. بدانید که او عزیز است به عزّت خدائی! وَ للهِ العِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلمُؤمِنینَ وَ لَکَنَّ المُنافِقینَ لا یَعلَمُون.(2)
حالا ما واقعاً دنبال امام زمان می گردیم؟! یا نه، بر اصل تعبدّ و تقلید از نیاکان و اجداد است؟! اگر این دوّمی باشد که خیلی اهمیّت ندارد، ما اگر شیعه هم نشویم سنّی هم باشیم، اگر مسلمان هم نشویم، یهودی و نصرانی هم باشیم، زیاد تفاوتی ندارد؛ زیرا که آراء و مذاهب، مختلف است. هر کس چیزی را می گیرد و دنبال آن چیز می رود و با آن انس دارد و سرگرم است. و اگر بنای تحقّق به حقّ نباشد چه داعی داریم که ما برخصوص این امام زمان بایستیم؟ شب نیمه شعبان غسل کنیم، تا به صبح بیداری بکشیم، عبادت کنیم، به کارها و سنّت مشغول باشیم و بر میلاد او خوشحالی می کنیم، و بر فرج او انتظار داشته باشیم، و انتظار فرج را اعظم از مثوبات بدانیم، اینها برای چیست؟ اینها برای تحقّق به حقّ است، غیر از تحقّق به حقّ هیچ نیست.
و الّا اگر ما از قرآن دور باشیم، امام زمان از ما دور است. آیات قرآن همه اش حجّت است، در زمانی دون زمانی نیست، ما همیشه با قرآن باید آشنا باشیم، قرآن را باید حفظ کنیم، با قرآن باید سر و کار داشته باشیم، به معانی قرآن باید آشنا باشیم، لغات قرآن باید در زندگی ما رواج داشته باشد
گروه سوم:
اما گروه سوّم از شیعیان و محبّین اهل بیت علیهم السلام کسانی هستند که عموماً در خانواده های مذهبی رشد کرده و از اعتقادات مذهبی صحیح و محکمی برخوردارند. تعداد این افراد گرچه از گروه دوم کمتر است، امّا به هر حال تعداد متنابهی از جمعیّت شیعی را دربرمی گیرد.
محبّت اهل بیت علیهم السّلام در این افراد از بدو تولّد با شیر مادر در جانشان نشسته و با ذکر یابن الحسن یابن الحسن قدم به سن تکلیف نهاده اند. روزه و نمازشان را بیاد مولایشان به جا می آورند، و بر شرکت در مجالس اهل بیت علیهم السلام مداومت دارند و خلاصه در شادی و عزا تمام توجّهشان مبذول وجود حضرت بقیّة الله الأعظم علیه السلام است. و غایت مطلوب و آرزویشان دیدار روی منیر آن حضرت می باشد و چه بسا برای نیل به این مقصود، کراراً شب های چهارشنبه ی جمکران را ادراک کرده اند و ...
نهایتاً با بررسی حالات این گروه پاک و مؤمن و متّقی می بینیم که برخی از ایشان با گذشت زمان و تأخیر در امر فرج و موفق نگشتن به زیارت حضرت دچار مشکلاتی از قبیل یأس و نومیدی شده، دست از همه ی مسائل دینی شسته و حتّی احیاناً از شنیدن این گونه امور ابراز انزحار می کنند که متأسفانه در زمان ما آمار این دسته افراد روبه فزونی است! و گروهی نیز که به یأس مبتلا نمی شوند علی رغم اینکه سال هاست در یاد آن حضرت به سر برده و در فراق می سوزند، ولی نفوسشان در مراحلی متوقف شده و از رشد و تکامل باز ایستاده اند.
امّا مشکل اساسی و خطای بزرگی که دامنگیر این گروه شده اینست که: خواسته یا ناخواسته وجود ائمه طاهرین و خاصّه حضرت ولی عصر علیهم السّلام را استقلالی پنداشته اند و لقاء و دیدار آن حضرت را غضر و مقصود اصلی خود قرار داده اند، نه لقاء و رضای الهی را؛ و چون دیدار ظاهری آن حضرت بر اساس حکمت الهی مصلحت نبوده و روزی ایشان نمی شود به یأس دچار می گردند و یا از رشد باز می مانند.
آری وجود آن حضرت ظلّی و تبعی است و مقصد و مقصود باید خود خداوند باشد. هرچه هست از آن خداست، صفات و اسماء حقّ متعال است که در آن حضرت تجلّی کرده و آن حضرت را آئینه و مرأت تمام نمای صفات جمال و جلال حقّ ساخته است. این حقیقت از مسلمات و ضروریات اسلام و اهل توحید است که هیچ موجودی اعمّ از جزئی و کلّی، کوچک و بزرگ، وجود استقلالی ندارد، بلکه همه موجودات مظاهر و مجالی ذات اقدس واجب الوجودند و هر کدام به حسب سعه و ضیق ماهیّات و هویّات خود، نشان دهنده ی حقّ می باشند. لذاست که قرآن مجید تمام موجودات ملکی و ملکوتی را آیه ی خدا می داند.
از فرمایشات معصومین نیز، شواهد زیادی در این زمینه وجود دارد که ایشان برای خودشان مقام استقلالی قائل نبوده و نگاه استقلالی را تفویض و غلط می دانسته اند. در کتاب شریف نور مجرد در این زمینه آورده اند: «مگر نه اینست که ائمه علیهم السلام را در زیارت جامعه، اینگونه مورد خطاب قرار می دهیم: الدُّعاة إلی الله و الأدلّاءُ علی مرضات الله. یعنی أئمه علیهم السلام داعی و دعوت کننده به سوی الله هستند. حقائق نوریّه ی ایشان داعی، و ذات حضرت حیّ قیوم مدعوّ إلیه است. و حقیقت ایشان، خدانماست نه خودنما؛ یعنی آنان آمده اند تا شیعیان خود را به سوی خداوند حرکت دهند و آنچنان که خود حائز مرتبه ی تمام و کمال از محبّت حضرت ربّ تبارک و تعالی بوده و التامّین فی محبّة الله هستند. قلوب موالیان خود را نیز از شراب محبّت خدا مملوّ سازند، تا آنان با مستی و سُکر حاصل از آن شراب، از رجس شرک و خودپرستی غفلت طاهر شوند.»(3)
موالیان ما وسیله و طریق و مربی اند، برای صعود به اعلا ذروه ی کمال که توحید به حضرت ربّ العزّة جل و علا و مقام عبودیت است.
این معنا غلط است که بگوئیم ائمه طاهرین صلوات الله علیهم أجمعین آمده اند ما را به خود بخوانند و بشر باید بذل توجه به امامان نماید؛ ولی امامان خود به خدا توجّه می کنند، این طرز تفکّر سر از شرک در می آورد.
مَثل این سخن، مثل این است که کسی از نردبانی برای رسیدن به بام استفاده نماید و در حال بالارفتن باشد، و چون به کنار بام می رسد بر روی نردبان توقّف کند. حال هرچه به او بگوئیم: عزیزم رسیدی به بام، بیا گام دیگری بردار و بر بالای بام برو و به منظورت برس، می گوید: نه همین جا مناسب است!
این تفکّر اشتباه، گاه تا جائی پیش می رود که امروزه بعضی می گویند: «ما نماز هم که می خوانیم، توجهمان را به امام زمانمان منعطف کرده و به او اقتدا می کنیم و لذا همیشه نماز را به جماعت حضرت برگزار می نماییم.» یا در زیارت مشاهد مشرّفه رو به امام کرده و برای امام سجده می کنند و نمونه هائی از این قبیل که همه نشان از نگاه استقلالی به امام علیه السلام دارد.
باید دانست که مسلّماً توسّل و انابه و التماس به درگاه معصومین علیهم السلام عین حقّ است و حرمانی بالاتر از این نیست که کسی از درگاه پر احتشام اهل بیت رانده شده و دستش از دامان ایشان کوتاه گردد.
ولی توسل، به معنای وسیله قراردادن ایشان برای رسیدن به خداوند است، نه غفلت از خداوند (به واسطه توجه استقلالی به ایشان)؛ صحبت در اینست که آیا آن بزرگواران راضی اند که ما به قسمی عمل کنیم که توجه ما به آن بزرگواران ما را از توجّه به ذات ربوبی باز دارد؟!
روزی یکی از بزرگان از باب مزاح نقل می کردند و می فرمودند: «غالباً شیعیان برای ائمه علیهم السّلام در اعیاد و وفیات و مناسبت های دیگر مجالسی برپا کرده، ذکر آن بزرگواران آن را به میان می آورند، اما از همه مظلوم تر خود خداست، که هیچ مجلسی برای ذکر و یاد او گرفته نمی شود!!
این مطلب لطیفه ای است که حکایت از یک حقیقتی می کند و گرنه خداوند که مظلوم واقع نمی شود، این مائیم که صرفاً توجّه خود را به یک سلسله اسبابی قرار داده و از اصل مقصود چشم پوشی کرده ایم، در حقیقت این ظلم که حرمان از ذکر الهی است؛ به ما متوجّه است.
مگر قرآن کریم نفرموده است: اَلا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلوب.(4)
روزی خدمت یکی از بزرگان و علمای مشهد بودم که سخن از ادعیه توحیدی مفاتیح به میان آمد، بنده عرض کردم: آقا ادعیه توحیدی فراوانی از اهل بیت علیهم السّلام وارد شده و بسیاری از ادعیه ی مفاتیح هم به ما یاد می دهد که چگونه با خدا صحبت کرده و به او توجه کنیم. ایشان فوراً فرمودند: نه نه! آن ادعیه مربوط به خود ائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین است. ما نمی فهمیم حال آنها با خدا چگونه بوده است. ما باید به همین توسّلمان به ایشان بپردازیم!
سؤال: اگر توجه استقلالی به امام صحیح نیست، پس چرا بعضی از روایات، ما را مستقیماً به حضرات معصومین ارجاع داده و توجه استقلالی دعوت می نماید؟!
پاسخ: با تأمل در مجموع روایات فهمیده می شود که در این موارد نیز گرچه خطاب ما به امام علیه السلام است، ولی باید توجه غیراستقلالی باشد.
خوب است وجه جمعی را که در کتاب نور مجرد مؤلف محترم آورده اند را در اینجا بیاوریم، ایشان می فرمایند: «علّامه والد می فرمودند: تقاضای حاجت به طور مستقیم از خود معصومین نیز صحیح است و در برخی از زیارات و ادعیه نیز وارد شده است؛ مانند ذیل دعای فرج: یا محَمدٌ یا علیٌّ یا علیُّ یا مُحَمَّد، اکفیانی فَإنَّکُما کافیانَ وَانصُرانِی فَإِنَکُما ناصِران، یا مَولانا یا صاحِبَ الزَّمان، الأمانَ الأماَن الأمانَ، الغَوثَ الغوثَ الغوثَ، أدرکنی أدرکنی أدرکنی، السّاعة السّاعة السّاعة، العَجَلَ العَجَلَ العَجَلَ؛ یا أرحَمَ الرَّاحِمینَ، بِحقِّ مُحمَّدٍ وَ ءَالِهِ الطَّاهِرینَ، ولی در این موارد نیز باید أنوار طاهره معصومین را فانی در خداوند لحاظ نموده و مرآت و مجلای حقّ ببیند، نه اینکه ایشان را مستقلاً منشأ اثر تلقی کند.
کراراً می فرمودند: افرادی که طالب غیر پروردگار و غیر توحید هستند نوعاً لسانشان به توحید باز نمی شود و در گفتار آنان نه در ابتداء و نه در انتهاء سخنی از توحید به میان نمی آید.
غیرتوحید، هرچه می خواهد باشد، با توحید قابل معاوضه نبوده و نباید در آن توقف نمود؛ ولو اینکه ملّا أعلی و أنوار مقدس أهل بیت علیهم السلام یا ملائکه باشد.
روزی در خدمت حضرت علامه والد رضوان الله تعالی علیه به دیدار یکی از بزرگان و مشاهیر علماء رفتیم. در طول یک ساعت و اندی که در مجلس ایشان بودیم، آن عالم میزبان فقط راجع به حضرت بقیّة الله الأعظم أرواحنا له الفداء و زمان ظهور و افرادی که در محضر و رکاب آن حضرت خواهند بود صحبت نمودند. ناگفته نماند که حقیر بارها در مجلس ایشان شرکت کرده و همیشه مجلسشان به همین منوال بود. پایان آن مجلس وقتی حضرت علامه ی والد بیرون آمدند، رو کردند به بنده و فرمودند: ببینید! این آقا به عالم توحید راه پیدا نکرده اند! اگر به آن عالم راه یافته بودند، در تمام این مجلس لاأقل کلامی از توحید حضرت حقّ نیز بر زبان می آوردند.» (5) بنابراین اگر کسی دائماً نام ائمه را با نگاه توحیدی بر زبان داشته و از ایشان استمداد بجوید، کاملاً مطلوب است؛ ولی اگر به دیده ی استقلال بین مبتلا شود، باید آنرا اصلاح نماید. یکی از تلامذه ی مرحوم علامه نقل می فرمود: «عادتی یکی از دوستان بر این بود که در هنگام نشست و برخاست و کارهای دیگر «یا علی» می گفت. روزی در محضر مرحوم علّامه درموقع برخاستن طبق عادت گفت: یاعلی؛ مرحوم علّامه بدون فاصله با قصد انشاء فرمودند: «یاالله» باری، گذشته از نگاه استقلالی اشکال مهم دیگری که عموماً دامنگیر این گروه می شود این است که مقصد اعلای خود را دیدار ظاهری حضرت بقیّه الله الأعظم روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء قرار می دهند و اگر احیاناً دیدار منیر حضرتش روزی آنان شد، دیگر هیچ خواسته ای ندارند.
در حالی که صرف دیدار ظاهری امام علیه السلام دردی را دوا نمی کند. حضرت علّامه آیة الله طهرانی در این باب می فرمایند: «چنانچه فقط به دنبال ظهور خارجی باشیم بدون منظور و محتوایی از آن حقیقت، در این صورت آن حضرت را به ثمن بخسی فروخته ایم و در نتیجه خود ضرر بسیاری برده ایم؛ زیرا مراد و مقصود، تشرّف به حضور طبیعی نیست، وگرنه بسیاری از افراد مردم در زمان حضور امامان به حضورشان می رسیده اند و با آنها تکلّم و گفتگو داشته اند، ولی از حقیقت شان بی بهره بوده اند. اگر ما در مجالس توسل و یا در خلوت، به اشتیاق لقای آن حضرت بوده باشیم، و خداوند ما را هم نصیب فرماید؛ اگر در دلمان منظور و مقصود لقای خدا و حقیقت ولایت نباشد، در این صورت به همان نحوی به خدمتش مشرف می گردیم که مردم در زمان حضور امامان به خدمتشان مشرف می شده اند؛ و این غبن و ضرری است بزرگ که ما با جدّ و جهد و با کدّ و سعی به محضرش شرفیاب شویم و مقصدی بالاتر و والاتر از دیدار ظاهری نداشته باشیم، یا آن حضرت را برای حوائج مادّیه و یا رفع گرفتاری های شخصی و یا عمومی استخدام کنیم. این امری است که بدون زحمت توسّل برای همه ی افراد زمان حضور امامان علیهم السّلام حاصل بوده است!
ولی آنچه حقّاً ذی قیمت است، تشرّف به حقیقت و وصول به واقعیت آن حضرت است. اشتیاق به دیدار و لقای آن حضرت، از جهت آیتیّت و مرأتیّت حضرت حقّ سبحانه و تعالی است؛ و این مهم است، و این از أفضل اعمال است، و چنین انتظار فرجی زنده کننده ی دل ها و راحت بخشنده ی روان هاست. رزقنا ان شاء الله بمحمّد و آله.
دانستن زمان ظهور خارجی برای ما چه قیمتی دارد؟ و لذا در اخبار از تفحّص و تجسّس در این گونه امور هم نهی شده است.(6)
شما فرض کنید ما با علم جفر و رمل صحیح به دست آوردیم که ظهور آن حضرت در یکسال و دوماه و سه روز دیگر خواهد بود؛ در این صورت چه می کنیم؟ وظیفه ما چیست؟
وظیفه ی ما تهذیب و تزکیه و آماده کردن نفس امّاره است، برای قبول و فداکاری و ایثار...»(7) پس نتیجتاً اگر ما در صدد اصلاح نفس برآمدیم، فرج حقیقی برای ما منکشف می شود و الّا یا به زیارت ظاهری موفق نمی شویم و یا اگر هم بشویم، چون درصدد اصلاح نفس نبودیم، لقاء بدن عنصری و مادّی آن حضرت برای ما اثر بسیاری نخواهد داشت، و از این لقاء فائده ای نخواهیم برد. و لذاست که می بینیم بسیاری از افرادی که در مسجد سهله و کوفه و یا بعضی اماکن متبرکه دیگر برای زیارت آن حضرت مقیم بوده اند و اربعین ها گرفته و نذرهایی کرده اند و به زیارت هم نائل شده اند، ولی چیز مهمّی از آن زیارت عائدشان نشده است.
گروه چهارم:
گروه چهارم منتظران لقاء واقعی حضرت صاحب الأمر علیه السلام هستند که با دو بال علم و عمل پا در عرصه ی تهذیب و تطهیر نفس گذارده، و با نفس أمّاره خود به جنگ مشغول شده، و هدف اصلی ایشان لقای خدا می باشد و در راه مقصود کمر همّت را محکم بسته، به مجاهده می پردازند.
بدون شک اگر این اشخاص در مسیر مجاهده ثابت قدم بمانند، به مقتضای والَّذینَ جَاهَدوا فِینَا لَنَهدیَنَّهُم سُبُلَنا ، به مقصود خواهند رسید و ظهور شخصی و باطنی آن حضرت برای آنان صورت می گیرد؛ زیرا لقای حضرت حقّ بدون لقای آیتی و مرآتی امام علیه السلام صورت نپذیرد.
توضیح اینکه امروزه راه تشرّف به حقیقت ولایت آن حضرت باز است، و مهم نیز همین است، ولی نیاز به مجاهده با نفس امّاره و تزکیه نفس دارد، خواه ظهور خارجی و عمومی آن حضرت بزودی واقع گردد یا نگردد، زیرا خداوند ظالم نیست و راه وصول را برای افرادی که مشتاقند نبسته، بلکه این در پیوسته باز است. و به تعبیر دیگر حقیقت آیه ی کریمه قرآن که در روز غدیر خم نازل شد، الیَومَ أَکمَلتُ لَکُم دینَکُم ،(8) هنوز زنده و پابرجاست و تا امروز که در غیبت کبری به سر می بریم دین به کمال خودش باقی است. و کسی نمی تواند ادّعا کند که چون امام ما غائب اند، طریق اصلاح نفس و سیر و سلوک مسدود شده و دین خدا فعلاً ناقص و راه بسته است، تا آن حضرت ظهور بفرمایند.
نه امام علیه السّلام غائب نیستند. این مائیم که خود را از منظر ایشان مخفی کرده و با هزاران آلودگی نفسانی خود را از دیدار دل آرای اماممان محروم کرده ایم. تو خود حجاب خودی، حافظ از میان برخیز.
در کتاب شریف امام شناسی در این باب آورده اند:
«
در اینجا باید سه نکته را در نظر داشته باشیم، اوّل آنکه: غیبت آن حضرت از جانب ماست نه از جانب ایشان، یعنی ما به واسطه گناه و انانیّت و استکبار، خود را از زیارتشان محروم داشته ایم نه آنکه ایشان خود را مهجور و مخفی می دارند؛ و به عبارت دیگر او از ما غائب است و ما از او غائب نیستیم.
نکته دوّم آنکه: قدرت و علم و احاطه و سیطره آن حضرت به امور، متوقّف بر زمان ظهور نیست، بطوریکه قبل از ظهور فاقد آن باشند و پس از ظهور واجد شوند؛ بلکه در هر دو حال هَیمنه و سَیطره و احاطه تکوینیّه که لازمه ولایت کلیّه است با آن حضرت است، ولی قبل از ظهور، این مطلب از انظار مردم و از ادراک عقول و نفوس پنهان است و پس از ظهور آشکار می شود.
نکته سوّم آنکه: قدرت عملیّه و گسترش علمیّه و احاطه تکوینیّه آن حضرت به امور، منحصر در کارهای خیر و بِرّ و احسانی که به نظر ما خیر است نیست؛ بلکه هیمنه و سَیطره بر تمام امور است از خیرات و شرور، و به طور کلّی بر هر عمل و بر هر فعل و بر هر موجودی از موجودات؛ زیرا که بر اساس نظام کلّی عالم تکوین، عالم سراسر خیرات است و أبداً شرّی وجود ندارد؛ شَرّ، امر عَدَمی است و از خدا نیست و از ولیّ خدا هم نیست؛ و الشرُّ لَیسَ إِلَیکَ. »(9)بنابراین ما باید هدفمان لقاء خدا بوده و وجود مقدّس حضرت صاحب الزمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف را به عنوان مرآت و طریق ببینیم و با استمداد از ولایت کلیه آن حضرت، دائماً در سیر به سوی خداوند قدم برداریم تا وارد حرم امن و امان الهی گردیم که اگر چنین نمائیم همواره قلباً و روحاً به آن حضرت متصل می باشیم.
انسانی که در مقام عبودیت قرار گرفته به درجه ای می رسد که حضور و غیاب امام برای او تفاوتی ندارد و همیشه از آن کانون فیض بهره مند است.
در احوالات مرحوم حدّاد و مرحوم آیة الله حاج شیخ محمدجواد انصاری همدانی قدّس الله تربتهما، در کتاب شریف روح مجرّد آمده است: «حضرت آقا خیلی در گفتارشان و در قیام و قعودشان و به طور کلّی در مواقع تغییر از حالتی به حالت دیگر، خصوص کلمه ی «یا صاحب الزمان» را بر زبان جاری می کردند.
یک روز یک نفر از ایشان پرسید: آیا شما خدمت حضرت ولیّ عصر ارواحنا فداه مشرف شده اید؟
فرمودند: کور است هر چشمی که صبح از خواب بیدار شود و در اولین نظر نگاهش به امام زمان نیافتد.
أقول: چقدر این جمله شبیه است به کلام مرحوم آیة الله حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی قدّس الله تربته که چون از ایشان سؤال شد: چه وقت انسان حضور صاحب الزمان می رسد؟!
فرمودند: «در وقتی که حضور و غیبتش برای انسان تفاوت نداشته باشد.» (10)
و همچنین یکی از شاگردان مرحوم علّامه طهرانی نقل می کنند: در زمان اقامت ایشان در طهران، روزی خدمتشان عرض کردم، آیا شما محضر حضرت می رسید؟ و اگر با ایشان دیدار دارید نحوه ی آن به چه صورت است؟ فرمودند: مَثَل ما مَثَل یک فرزند دبستانی که مشغول تحصیل و رسیدگی به تکالیفش است و پدر این فرزند در محل خود به آموزش مشغول است. هر گاه سؤال و مشکلی برای او پیدا می شود، بدون هیچ گونه مانعی حضور پدر رسیده، مسأله خود را مطرح و عرض حاجت می کند. البته شما این مطلب را در حیات بنده برای کسی نقل نکنید.
امید آنکه خداوند ما را از منتظران واقعی آن حضرت قرار دهد و مقدمات ظهور شریفشان هرچه سریع تر محقّق شده و چشمان رمددار ما به جمال دل آرایشان روشن و منوّر گردد. آمین یا ربّ العالمین




برچسب ها :

حجت الاسلام عباس جعفری فراهانی: آشنایی، گزینش و انتخاب الگوی کامل و شایسته، نیاز فطری هر انسان کنجکار و آرمان گراست. زیرا در گستره ی وسیع زندگی انسان و رفتارهای کوچک و بزرگ اخلاقی و پیشرفت های او و در همه جوانب و روابط سیاسی، فقهی و فرهنگی جامعه به طور بسیار محسوس، تأثیر گذار هست و کارآیی و نقش زیادی خواهد گذاشت. خداوند حکیم در این باره، پیامبرانی را به عنوان الگو و اسوه، مبعوث نمود تا انسان های خواهان رشد معنوی و تکامل انسانی با مشاهده و مطالعه زندگی آنان، راه سعادت و ترقی و تکامل را طی نمایند. برترین این پیامبران حضرت محمّد بن عبدالله(ص) به عنوان خاتم و اشرف پیامبران الهی می باشد که خداوند شخصیت و زندگی و سیره و رفتار او را به عنوان اسوه و الگوی برای همه بشر تا روز قیامت قرار داده است.

اصحاب و یارانی که به او ایمان آورند، همه رفتارهای او را از نزدیک می دیدند و به شدت تحت تأثیر ایشان قرار می گرفتند و چنان در اخلاق و رفتار آنان تأثیر می گذاشت که سر از پا نمی شناختند!. یکی از برجسته ترین یاران و دست پروردگان پیامبر(ص)، امام علیّ بن ابی طالب(ع) بود که پروانه وار، گرد حضرت می چرخید و از رفتار و کردار او، درس می آموخت که در خطبه ی نهج البلاغه به آن اشاره فرموده است.

بی تردید شخصیت پیامبر اعظم(ص)، الگو و اسوی کامل و تمام عیار گذشته، امروز و فردای بشریت است. جهان امروز با پیشترفت های فوق العاده ای که در همه ی زمینه ها کرده و به کلی دگرگون شده اما در زمینه های اخلاقی و معنوی محتاج تعالیم معنوی و اخلاقی شناخته شده و تا شناخته ی پیامبر اعظم(ص) می باشد.
با این هدف متن کوتاه زیر را تهیه و در اختیار خوانندگان عزیز گرفت. امید است مورد قبول اشرف مخلوقات و نبی مکرم(ص) واقع شود. ان شاء الله.

۱ ـ ولادت و حوادث همگام با ولادت
خاتم انبیاء و اشرف مخلوقات حضرت محمّد بن عبدالله(ص) بنا به دیدگاه شیعیان اثنا عشری و پیروان اهل بیت(ع) در هفدهم ربیع الأوّل [۱] عام الفیل* (سالی که سپاه فیل به فرماندهی ابرهه، پادشاه حبشه به خانه کعبه در مکّه حمله کردند) در شهر مکّه به دنیا آمد. قبل از تولد، پدرش را از دست داده بود. در شش سالگی مادر بزرگوارش، آمنه بنت وهب، دنیا را وداع کرد و این نوجوان کاملا یتیم شد و تحت سرپرستی جدّش عبدالمطّلب و پسر عمویش ابوطالب قرارگرفت. حوادث و رخدادهای دوران نوجوانی، جوانی، تا چهل سالگی و پس از آن با رویدادهای عجیب و غریبی و خارق العاده ای همراه است که برای هر خواننده و شنونده مسلمان و غیر مسلمانی شگفت انگیز و جذّاب خواهد بود.
خاموش شدن آتشکده فارس، وقوع زمین لرزه و کنده شدن بت ها از محل خود، ناله ی شیطان و… نشانه ی وقوع رخدادی بزرگ و مولودی ارزشمند و با خیر و برکت برای بشریت یعنی وجود نازنین حضرت محمّد(ص) بود که جهان آلوده به ظلم و ستم و کفر و گمراهی را به توحید و خداپرستی و تقوا و کمالات انسانی رهنمون می شود. [۲]

۲ ـ سفر تاریخی به شام و پیش گویی راهبان مسیحی
حضرت پیامبر(ص) دو سفر تاریخی به شام(در دوازده و بیست و پنج سالگی) داشته اند که در سفر اول بَحیرای راهب به حضرت ابوطالب، نسبت به حوادث ناگواری که از سوی یهود در انتظار او خواهد بود، هشدار داد!.
در سفر دوم نسطورای راهب به مَیْسره(غلام خدیجه بنت خُویلِد) نسبت به آینده درخشان پیامبر نوید و مژده داد!. و در این سفر بود که سود فراوانی برای خدیجه به دست آورد و و میسره هم گزارش درست کاری حضرت را به خدیجه اعلام نمود. [۳]
آن حضرت، در بیست سالگی در حِلْف الفضول(پیمان جوان مردان) شرکت کرد. ایشان در همین ایّام به عنوان”محمّد امین” [درست کار و راست گو] معروف و رفتار و کردار او در میان مردم مکّه و در اوضاع جامعه جاهلی موجب شگفتی و تعجب شده بود. [۴]

۳ ـ ازدواج با خانم خدیجه(س)
در بیست و پنج سالگی با خدیجه بنت خُویِلد(س) که زنی پاک دامن، با تقوا و خدا ترس بود و ثروت زیادی داشت، ازدواج نمود. حضرت خدیجه(س) اختیار مصرف اموال و دارایی خود را به او سپرد. در باره شخصیت، خدمات او به اسلام و پیامبر(ص) و سائر کمالات حضرت خدیجه(س) می باید به طور جداگانه بحث کرد. [۵]

۴ـ تربیت علی بن ابی طالب(ع)
در سیزدهم رجب سی ام عام الفیل، قبل از بعثت، از پدری موحّد[حضرت ابو طالب(ع)] و مادری پاک دامن[فاطمه بنت اسد]، فرزندی در داخل کعبه به دنیا آمد که در شش سالگی با هدف تربیت به منزل پیامبر(ص) و خدیجه(س) منتقل شد. [۶] امام علی(ع) در یکی از خطبه های نهج البلاغه به داستان ارتباط تناتنگ خود و استفاده از تعالیم و معنویات پیامبر(ص) اشاره می کند. [۷]

۵ـ مبعوث شدن به نبوت و رسالت
در حالی که چهل سال از عمر شریف حضرت محمّد(ص) گذشته بود، در بیست وهفتم رجب، خداوند به مردم منّت گذاشت و او را به عنوان”نبیّ، رسول، خاتم و اشرف پیامبران” برگزید. نزدیک به سه تا پنج سال از آغاز پیامبری او به صورت مخفی گذشت و در این مدت با زحمت زیاد، تعداد اندکی از جوانان، اقوام، دعوت او و سخنان قوی ومنطقی تهیدستان و فقیران مانند حضرت علیّ(ع)، حضرت خدیجه(س)، زید بن ارقم، عمّار بن یاسر، مُصعب بن عُمیر، بِلال بن رباح و… را شنیدند به او ایمان آوردند. [۸]
در باره ی چگونگی نزول وی و کیفیت آن، مباحث زیادی در بین نویسندگان مطرح است که خوانندگان محترم جهت اطلاع به منابع تفسیری و تاریخی مراجعه نماید. [۹]

۶ ـ مخالفت های دشمنان
به دستور خدواند پیامبر(ص) مأمور شد پس از سه سال، اقوام و سایر مردم حجاز را به تعالیم اسلام و قرآن دعوت نماید که در نتیجه، مخالفان پیامبر(ص) که با دعوت الهی او دشمنی می ورزیدند به شیوه ای گوناگون به اذیّت و آزار و شکنجه او وسایر مسلمانان پرداختند که برخی از آن ها مجبور شدند به خارج از شهر مکه هجرت نمایند. در هجرت به حبشه(سال دوم بعثت) گروه پانزده نفره مسلمانان به رهبری جعفر بن ابی طالب و همراهان او موفّق شدند، آیات قرآن و فرامین الهی را به گوش مسیحیان(از فرقه یعقوبی) و… برسانند و گامی جدید در تبلیغ اسلام بردارند. محاصره مسلمانان در شعب ابی طالب (سال پنجم بعثت)، به مدت چهار سال طول کشید که در واقع تمرینی برای مسلمانان در تحمّل سختی ها و صبر و بردباری در راه خدا بود. [۱۰]

۷ ـ ولادت حضرت فاطمه(س)
با درگذشت تمامی فرزندان پیامبر(ص) که همه از خدیجه بودند، دشمنانان به دعوت پیامبر(ص) و آینده ی دستورات اسلام با نگاه شک و تردید شکست می نگریستند و اظهار خوشحالی کردند و به پیامبر(ص) لقب “ابتر” دادند، ولی با اراده ی خداوند، فرزندی به آن حضرت به نام فاطمه(س) عنایت فرمود.(در این باره، سوره کوثر نازل شد که موجب خشم و عصبانیت دشمنانان را فراهم نمود. در باره شخصیت و مقامات عصمت و سائر کمالات انسانی و معنوی آن حضرت می باید در منابع و کتاب های روائی شیعه و اهل سنت تحقیق نمود که البته آثار خوبی نیز در باره ایشان منتشر شده است).

۸ ـ از دست دادن بانو خدیجه(س) و حضرت ابوطالب(ع)
در سال دهم بعثت با درگذشت حضرت خدیجه و حضرت ابوطالب، دو یار و پشتیبان واقعی و ارزشمند خود، آزمون سختی برای پیامبر(ص) پیش آمد. البته حادثه ی معراج و سِیْر به آسمان ها، به نوعی جبران اذیت ها، و دشواری های روحی پیامبر(ص) و مسلمانان بود که عجائب قدرت الهی و نشانه ای عظمت پروردگار را خداوند به پیامبرش نشان داد و باعث استحکام و ایمان بیشتر مسلمانان و آینده ی درخشان گسترش اسلام بود. [۱۱]

۹ ـ توطئه ی قتل پیامبر(ص) و هجرت های تاریخ ساز
پیامبر اکرم(ص) به همراهی زید بن حارثه و علی بن ابی طالب(ع) به هدف تبلیغ دستورات الهی، ابتدا به طائف(هفتاد و دو کیلومتری مکّه) سفر کرد و پس از ده روز به مکه بازگشت پیامبر(ص) مصعب بن عمیر را به یثرب فرستاد تا به آنان قرآن بیاموزد، و به اسلام دعوت نماید.
جذابیت آیات قرآن ولحن شیوا و شیرین همراه با محتوای عالی آن، و خستگی از بت پرستی و شرک، عامل اساسی جذب مردم به ویژه جوانان به دستورات اسلام بود. این مسایل باعث شد تا جمعیت مسلمانان در یثرب افزایش یابد و حتی زمینه ی مهاجرت مسلمانان مکّه به سوی یثرب فراهم شود.
پس از کشف توطئه ی قریش در دارالندوة(محل تصمیم گیری های مهم قریش) و آگاه شدن پیامبر(ص) آن حضرت مأمور شد تا یک نفر را به جای خود در بستر بخواباند و شبانه از مکّه خارج شود. [۱۲] با این هجرت تاریخی، توطئه ی قتل و ترور پیامبر(ص) ناکام ماند و احساس خطر قریش از سوی یثربیان تحقق پیدا کرد.

۱۰ ـ تشکیل حکومت اسلامی و پیامدهای آن
با هجرت تاریخی پیامبر(ص) که به صورت معجزه و امداد الهی انجام شد و استقبال پر شکوه و بزرگ مردم یثرب از ایشان، زمینه برای اقدامات بزرگ مانند ساخت مسجد، پیمان برادری و اخوّت عمومی و خاص مهاجران و انصار، هجرت سائر مسلمانان به شهر یثرب، مبداء شدن تاریخ، تغییر نام یثرب به نام مدینة النبی(ص)، تشکیل نیروهای دفاعی از شهر پیامبر(ص)، مسلمانان و غیر مسلمانان و…آغاز شد. از طرف دیگر، پیامبر و مسلمانان با توطئه های منافقان و طائفه های لجوج یهودی و مسیحی و مشرکان مکّه، تغییر قبله و… مواجه گردیدند. [۱۳] پیش آمدن جنگ های بدر، احد، بنی نضیر، بنی قریظه و بنی المصطلق، احزاب(خندق)، پیمان رضوان و صلح حدیبیه(فتح مبین)، جنگ خیبر، نامه نگاری با پادشاهان و رهبران کشورها و مناطق بزرگ جهان مانند ایران، روم، حبشه، مصر، شام و یمامه و پاسخ منفی و سکوت و مخالف آنان، جنگ موته، فتح مکه و پیمان شکنی کفار قریش، عفو عمومی پیامبر(ص)، جنگ حنین، جنگ تبوک و جانشینی امام علی(ع) در مدینه، نزول سوره برائت و ابلاغ در مراسم حج توسط حضرت علی(ع)، حجّة الوداع در سال دهم هجرت، داستان مباهله با مسیحیان نجران، واقعه غدیر خمّ و اعلان جانشینی پیامبر(ص) و امامت مولا علیّ بن ابی طالب(ع) و یازده فرزند از نسل او و حضرت فاطمه زهرا(س)، اعزام سپاه اسامة بن زید، نامه ای که وصیت نامه ای که نانوشته ماند! و بالأخره بیماری و کسالتی یا مسمومیتی که منجر به ارتحال ملکوتی [خاتم پیامبران و اشرف مخلوقات جهان و الگو و اسوه بشریت در فضائل و کمالات انسانی] حضرت محمّد بن عبدالله(ص) در بیست و هشتم ماه صفر المظفّر سال یازدهم هجری[۱۴] [از شصت و سه سال عمر ارزش مند و مملوّ از برکات جاویدان مانند نزول قرآن کریم و سنّت نبوی(ص)] گردید، از دیگر حوادث و اتفاقات مهمّی هست که هر کدام در جای خود، شایسته بحث و بررسی مفصّل می باشد. علاقه مندان و دوست داران ارجمند را به مطالعه دقیق منابع معرفی شده در ادامه ی این نوشتار کوتاه ارجاع می دهم.




برچسب ها :

با توجه به ابعاد گوناگون انتظار، می توان شیعیان منتظر را به چهار دسته تقسیم نمود.
گروه اوّل:
گروه اوّل از منتظران حضرت ولی عصر علیه السلام کسانی هستند که نگاهشان به ظهور ایشان بیش از یک خبر نیست؛ و اجمالاً آن را در اعمال لایه های اعتقادی ذهن خود طبقه بندی کرده و سالی یکبار هم به فایل ظهور و انتظار ذهن خود سر نمی زنند.
طبیعتاً زندگی آنها، هیچ رنگ و بوئی از انتظار نمی دهد و با تغییر و تحوّلات زمانه، برنامه زندگی آنها هر روز رنگ جدیدی به خود می گیرد.
چنین افرادی به جهت کمبود اطلاعات دینی و اُنس با آموزه های غیراسلامی غربی و شرقی، عموماً دچار شک و تردید شده و در وادی هائی خطرناک گرفتار می شوند. و از همین روست که در روایات آخرالزّمان در مورد برخی از افراد آمده: أصبح مسلماً و أمسی کافراً.
گروه دوم:
اما دسته دوم از منتظران که اکثر جامعه ی شیعی را در بر می گیرد، افرادی هستند که اعتقاد به تحوّل جهانی حضرت بقیّة الله را از پدران خود به ارث برده اند. و در مقام گفتار و ادّعا سخت خود را شیفته ی دیدار و فرج مولایشان معرّفی می کنند و گه گاهی در مناسبت های مختلف مذهبی عرض ارادتی می کنند و احیاناً ذکر اللهم عجّل لولیّک الفرج بر زبان جاری می سازند. اما در مقام عمل و در زندگی و اجتماع، کوچه و بازار، درس و مسجد وقتی اعمال آنها را زیر ذرّه بین قرار دهیم، گویا اصلاً بوئی از شخص منتظر از او به مشام نمی رسد؛ و وقتی در زوایای نفس او بنگریم، هیچ تمایلی نسبت به ظهور آن حضرت در او دیده نمی شود.
گرچه با زبان قال می گوید: «خدایا امام زمان ما را برسان» ولی با زمان دل می گوید: «خدایا از تو می خواهم قدری در آمدن حضرت دست نگهداری تا من به کمال مشتهیات خود نائل آیم. بارالها! مخارج عائله سنگین است؛ من قدری از مال ربوی استفاده می کنم. وقتی به وضع مناسبی از جهت مالی رسیدم توبه و استغفار می کنم. علاوه بر آن خمس آنرا نیز از باب ردّ مظالم می پردازم و ...» خلاصه در هر زمینه ای در امور روزمره با توجیهات غلط و کلاه های شرعی عمر خود را سپری می کند. در حالی که خود در سویدای نفسش آگاه است که همه یا غالب برنامه هائی که برای زندگی خود چیده است، همه ی آن یا غالب آن با شرع پاک اسلام یا بهتر بگوئیم با آنچه که امام زمان علیه السلام از او می خواهند، مغایرت دارد.
از اینها گذشته نسبت به ظهور حضرت رعب و ترس عجیبی در دل احساس می کند، با خود می گوید: «آخر این آقا هم اگر روزی تشریف بیاورد، مرا از همه مشتهیات نفسانی که منع می کند، هیچ، می گوید: بسم الله این شمشیر و این میدان جنگ، بفرمایید جهاد کنید.»
براستی با این دیدگاه به داستان فرج نگریستن، از بزرگترین جفاهاست! لذاست که در درون خود هیچ رغبتی به ظهور ندارد و با خود زمزمه می کند: یابن الحسن روحی فداک، اصبر الی یوم الفراغ (فراغ عن الدنیا)؛ یعنی آقای من، شما حقّید، ولی من آماده نیستم، انشاء الله بعد از رسیدن به تمام آرزوهایم، بعد از 120 سال اگر عمری و توفیقی بود، برای جانفشانی در خدمتیم.
باید توجه داشت که این طرز فکر بسیار خطرناک است و چنین شخصی با گذر زمان-خدای ناکرده مبتلا به نوعی بی تفاوتی و کم توجهی نسبت به مسأله فرج و عموم مسائل دینی خود می شود و نه تنها این انتظار کاذب سبب قرب و نزدیکی او به صراط مستقیم نمی گردد، بلکه هر روز به شک و شبهه ی او افزوده می شود تا جائیکه چه بسا با وارد شدن مختصر شبهه ای همه معتقدات خود را از دست داده و آخرالامر ندا سرمی دهد: یا حَسرتَی علَی مَا فَرَّطتُ فِی جَنب الله.(1)
برای رهایی از این خطر باید انسان سطح معلومات دینی خود را بالا ببرد و برای مسأله فرج، علماً و عملاً برنامه ریزی دقیق کرده، آن را مو به مو اجرا کند تا به لطف حضرت حقّ در زمره ی منتظران واقعی آن حضرت قرار گیرد.
در نیمه شعبان سنه 1415 هجریه قمریه در مراسم عمامه گذاری عدّه ای از طلاب، حضرت علاّمه آیة الله حسینی طهرانی درباره کیفیت اعتقاد به امام زمان علیه السلام مطالبی بسیار نفیس بیان فرموده اند که ما قسمتی از آن را به عنوان تبرک ذکر می کنیم، ایشان فرمودند:
«آن امام زمانی که ما معتقدیم، همه معتقدند و در دعاها برای تعجیل آن حضرت دعا می کنند، آن امام زمانیست که متحقّق به حقّ است. اگر الآن ما متحقّق به حقّ باشیم و الله همین الآن ظهور می کنند، ولی ما با این اعمال خودمان او را کنار می زنیم، او را از صحنه خارج می کنیم، اگر هم ظهور کند با هزار ایراد بر کارهای او ایراد می گیریم و او را شخص لایق حکومت و زمامداری نمی دانیم و با فرمول های اصولی و اجتهادی در برابر احکام غیبیّه او، او را محکوم می کنیم؛ چون زمینه کلّی آماده برای ظهور او نیست، و ما او را نمی پذیریم و ردّ می کنیم؛ او هم به التماس نمی آید ظهور کند و دنبال ما بگردد. بدانید که او عزیز است به عزّت خدائی! وَ للهِ العِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلمُؤمِنینَ وَ لَکَنَّ المُنافِقینَ لا یَعلَمُون.(2)
حالا ما واقعاً دنبال امام زمان می گردیم؟! یا نه، بر اصل تعبدّ و تقلید از نیاکان و اجداد است؟! اگر این دوّمی باشد که خیلی اهمیّت ندارد، ما اگر شیعه هم نشویم سنّی هم باشیم، اگر مسلمان هم نشویم، یهودی و نصرانی هم باشیم، زیاد تفاوتی ندارد؛ زیرا که آراء و مذاهب، مختلف است. هر کس چیزی را می گیرد و دنبال آن چیز می رود و با آن انس دارد و سرگرم است. و اگر بنای تحقّق به حقّ نباشد چه داعی داریم که ما برخصوص این امام زمان بایستیم؟ شب نیمه شعبان غسل کنیم، تا به صبح بیداری بکشیم، عبادت کنیم، به کارها و سنّت مشغول باشیم و بر میلاد او خوشحالی می کنیم، و بر فرج او انتظار داشته باشیم، و انتظار فرج را اعظم از مثوبات بدانیم، اینها برای چیست؟ اینها برای تحقّق به حقّ است، غیر از تحقّق به حقّ هیچ نیست.
و الّا اگر ما از قرآن دور باشیم، امام زمان از ما دور است. آیات قرآن همه اش حجّت است، در زمانی دون زمانی نیست، ما همیشه با قرآن باید آشنا باشیم، قرآن را باید حفظ کنیم، با قرآن باید سر و کار داشته باشیم، به معانی قرآن باید آشنا باشیم، لغات قرآن باید در زندگی ما رواج داشته باشد.»
گروه سوم:
اما گروه سوّم از شیعیان و محبّین اهل بیت علیهم السلام کسانی هستند که عموماً در خانواده های مذهبی رشد کرده و از اعتقادات مذهبی صحیح و محکمی برخوردارند. تعداد این افراد گرچه از گروه دوم کمتر است، امّا به هر حال تعداد متنابهی از جمعیّت شیعی را دربرمی گیرد.
محبّت اهل بیت علیهم السّلام در این افراد از بدو تولّد با شیر مادر در جانشان نشسته و با ذکر یابن الحسن یابن الحسن قدم به سن تکلیف نهاده اند. روزه و نمازشان را بیاد مولایشان به جا می آورند، و بر شرکت در مجالس اهل بیت علیهم السلام مداومت دارند و خلاصه در شادی و عزا تمام توجّهشان مبذول وجود حضرت بقیّة الله الأعظم علیه السلام است. و غایت مطلوب و آرزویشان دیدار روی منیر آن حضرت می باشد و چه بسا برای نیل به این مقصود، کراراً شب های چهارشنبه ی جمکران را ادراک کرده اند و ...
نهایتاً با بررسی حالات این گروه پاک و مؤمن و متّقی می بینیم که برخی از ایشان با گذشت زمان و تأخیر در امر فرج و موفق نگشتن به زیارت حضرت دچار مشکلاتی از قبیل یأس و نومیدی شده، دست از همه ی مسائل دینی شسته و حتّی احیاناً از شنیدن این گونه امور ابراز انزحار می کنند که متأسفانه در زمان ما آمار این دسته افراد روبه فزونی است! و گروهی نیز که به یأس مبتلا نمی شوند علی رغم اینکه سال هاست در یاد آن حضرت به سر برده و در فراق می سوزند، ولی نفوسشان در مراحلی متوقف شده و از رشد و تکامل باز ایستاده اند.
امّا مشکل اساسی و خطای بزرگی که دامنگیر این گروه شده اینست که: خواسته یا ناخواسته وجود ائمه طاهرین و خاصّه حضرت ولی عصر علیهم السّلام را استقلالی پنداشته اند و لقاء و دیدار آن حضرت را غضر و مقصود اصلی خود قرار داده اند، نه لقاء و رضای الهی را؛ و چون دیدار ظاهری آن حضرت بر اساس حکمت الهی مصلحت نبوده و روزی ایشان نمی شود به یأس دچار می گردند و یا از رشد باز می مانند.
آری وجود آن حضرت ظلّی و تبعی است و مقصد و مقصود باید خود خداوند باشد. هرچه هست از آن خداست، صفات و اسماء حقّ متعال است که در آن حضرت تجلّی کرده و آن حضرت را آئینه و مرأت تمام نمای صفات جمال و جلال حقّ ساخته است. این حقیقت از مسلمات و ضروریات اسلام و اهل توحید است که هیچ موجودی اعمّ از جزئی و کلّی، کوچک و بزرگ، وجود استقلالی ندارد، بلکه همه موجودات مظاهر و مجالی ذات اقدس واجب الوجودند و هر کدام به حسب سعه و ضیق ماهیّات و هویّات خود، نشان دهنده ی حقّ می باشند. لذاست که قرآن مجید تمام موجودات ملکی و ملکوتی را آیه ی خدا می داند.
از فرمایشات معصومین نیز، شواهد زیادی در این زمینه وجود دارد که ایشان برای خودشان مقام استقلالی قائل نبوده و نگاه استقلالی را تفویض و غلط می دانسته اند. در کتاب شریف نور مجرد در این زمینه آورده اند: «مگر نه اینست که ائمه علیهم السلام را در زیارت جامعه، اینگونه مورد خطاب قرار می دهیم: الدُّعاة إلی الله و الأدلّاءُ علی مرضات الله. یعنی أئمه علیهم السلام داعی و دعوت کننده به سوی الله هستند. حقائق نوریّه ی ایشان داعی، و ذات حضرت حیّ قیوم مدعوّ إلیه است. و حقیقت ایشان، خدانماست نه خودنما؛ یعنی آنان آمده اند تا شیعیان خود را به سوی خداوند حرکت دهند و آنچنان که خود حائز مرتبه ی تمام و کمال از محبّت حضرت ربّ تبارک و تعالی بوده و التامّین فی محبّة الله هستند. قلوب موالیان خود را نیز از شراب محبّت خدا مملوّ سازند، تا آنان با مستی و سُکر حاصل از آن شراب، از رجس شرک و خودپرستی غفلت طاهر شوند.»(3)
موالیان ما وسیله و طریق و مربی اند، برای صعود به اعلا ذروه ی کمال که توحید به حضرت ربّ العزّة جل و علا و مقام عبودیت است.
این معنا غلط است که بگوئیم ائمه طاهرین صلوات الله علیهم أجمعین آمده اند ما را به خود بخوانند و بشر باید بذل توجه به امامان نماید؛ ولی امامان خود به خدا توجّه می کنند، این طرز تفکّر سر از شرک در می آورد.
مَثل این سخن، مثل این است که کسی از نردبانی برای رسیدن به بام استفاده نماید و در حال بالارفتن باشد، و چون به کنار بام می رسد بر روی نردبان توقّف کند. حال هرچه به او بگوئیم: عزیزم رسیدی به بام، بیا گام دیگری بردار و بر بالای بام برو و به منظورت برس، می گوید: نه همین جا مناسب است!
این تفکّر اشتباه، گاه تا جائی پیش می رود که امروزه بعضی می گویند: «ما نماز هم که می خوانیم، توجهمان را به امام زمانمان منعطف کرده و به او اقتدا می کنیم و لذا همیشه نماز را به جماعت حضرت برگزار می نماییم.» یا در زیارت مشاهد مشرّفه رو به امام کرده و برای امام سجده می کنند و نمونه هائی از این قبیل که همه نشان از نگاه استقلالی به امام علیه السلام دارد.
باید دانست که مسلّماً توسّل و انابه و التماس به درگاه معصومین علیهم السلام عین حقّ است و حرمانی بالاتر از این نیست که کسی از درگاه پر احتشام اهل بیت رانده شده و دستش از دامان ایشان کوتاه گردد.
ولی توسل، به معنای وسیله قراردادن ایشان برای رسیدن به خداوند است، نه غفلت از خداوند (به واسطه توجه استقلالی به ایشان)؛ صحبت در اینست که آیا آن بزرگواران راضی اند که ما به قسمی عمل کنیم که توجه ما به آن بزرگواران ما را از توجّه به ذات ربوبی باز دارد؟!
روزی یکی از بزرگان از باب مزاح نقل می کردند و می فرمودند: «غالباً شیعیان برای ائمه علیهم السّلام در اعیاد و وفیات و مناسبت های دیگر مجالسی برپا کرده، ذکر آن بزرگواران آن را به میان می آورند، اما از همه مظلوم تر خود خداست، که هیچ مجلسی برای ذکر و یاد او گرفته نمی شود!!
این مطلب لطیفه ای است که حکایت از یک حقیقتی می کند و گرنه خداوند که مظلوم واقع نمی شود، این مائیم که صرفاً توجّه خود را به یک سلسله اسبابی قرار داده و از اصل مقصود چشم پوشی کرده ایم، در حقیقت این ظلم که حرمان از ذکر الهی است؛ به ما متوجّه است.
مگر قرآن کریم نفرموده است: اَلا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلوب.(4)
روزی خدمت یکی از بزرگان و علمای مشهد بودم که سخن از ادعیه توحیدی مفاتیح به میان آمد، بنده عرض کردم: آقا ادعیه توحیدی فراوانی از اهل بیت علیهم السّلام وارد شده و بسیاری از ادعیه ی مفاتیح هم به ما یاد می دهد که چگونه با خدا صحبت کرده و به او توجه کنیم. ایشان فوراً فرمودند: نه نه! آن ادعیه مربوط به خود ائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین است. ما نمی فهمیم حال آنها با خدا چگونه بوده است. ما باید به همین توسّلمان به ایشان بپردازیم!
سؤال: اگر توجه استقلالی به امام صحیح نیست، پس چرا بعضی از روایات، ما را مستقیماً به حضرات معصومین ارجاع داده و توجه استقلالی دعوت می نماید؟!
پاسخ: با تأمل در مجموع روایات فهمیده می شود که در این موارد نیز گرچه خطاب ما به امام علیه السلام است، ولی باید توجه غیراستقلالی باشد.
خوب است وجه جمعی را که در کتاب نور مجرد مؤلف محترم آورده اند را در اینجا بیاوریم، ایشان می فرمایند: «علّامه والد می فرمودند: تقاضای حاجت به طور مستقیم از خود معصومین نیز صحیح است و در برخی از زیارات و ادعیه نیز وارد شده است؛ مانند ذیل دعای فرج: یا محَمدٌ یا علیٌّ یا علیُّ یا مُحَمَّد، اکفیانی فَإنَّکُما کافیانَ وَانصُرانِی فَإِنَکُما ناصِران، یا مَولانا یا صاحِبَ الزَّمان، الأمانَ الأماَن الأمانَ، الغَوثَ الغوثَ الغوثَ، أدرکنی أدرکنی أدرکنی، السّاعة السّاعة السّاعة، العَجَلَ العَجَلَ العَجَلَ؛ یا أرحَمَ الرَّاحِمینَ، بِحقِّ مُحمَّدٍ وَ ءَالِهِ الطَّاهِرینَ، ولی در این موارد نیز باید أنوار طاهره معصومین را فانی در خداوند لحاظ نموده و مرآت و مجلای حقّ ببیند، نه اینکه ایشان را مستقلاً منشأ اثر تلقی کند.
کراراً می فرمودند: افرادی که طالب غیر پروردگار و غیر توحید هستند نوعاً لسانشان به توحید باز نمی شود و در گفتار آنان نه در ابتداء و نه در انتهاء سخنی از توحید به میان نمی آید.
غیرتوحید، هرچه می خواهد باشد، با توحید قابل معاوضه نبوده و نباید در آن توقف نمود؛ ولو اینکه ملّا أعلی و أنوار مقدس أهل بیت علیهم السلام یا ملائکه باشد.
روزی در خدمت حضرت علامه والد رضوان الله تعالی علیه به دیدار یکی از بزرگان و مشاهیر علماء رفتیم. در طول یک ساعت و اندی که در مجلس ایشان بودیم، آن عالم میزبان فقط راجع به حضرت بقیّة الله الأعظم أرواحنا له الفداء و زمان ظهور و افرادی که در محضر و رکاب آن حضرت خواهند بود صحبت نمودند. ناگفته نماند که حقیر بارها در مجلس ایشان شرکت کرده و همیشه مجلسشان به همین منوال بود. پایان آن مجلس وقتی حضرت علامه ی والد بیرون آمدند، رو کردند به بنده و فرمودند: ببینید! این آقا به عالم توحید راه پیدا نکرده اند! اگر به آن عالم راه یافته بودند، در تمام این مجلس لاأقل کلامی از توحید حضرت حقّ نیز بر زبان می آوردند.» (5) بنابراین اگر کسی دائماً نام ائمه را با نگاه توحیدی بر زبان داشته و از ایشان استمداد بجوید، کاملاً مطلوب است؛ ولی اگر به دیده ی استقلال بین مبتلا شود، باید آنرا اصلاح نماید. یکی از تلامذه ی مرحوم علامه نقل می فرمود: «عادتی یکی از دوستان بر این بود که در هنگام نشست و برخاست و کارهای دیگر «یا علی» می گفت. روزی در محضر مرحوم علّامه درموقع برخاستن طبق عادت گفت: یاعلی؛ مرحوم علّامه بدون فاصله با قصد انشاء فرمودند: «یاالله» باری، گذشته از نگاه استقلالی اشکال مهم دیگری که عموماً دامنگیر این گروه می شود این است که مقصد اعلای خود را دیدار ظاهری حضرت بقیّه الله الأعظم روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء قرار می دهند و اگر احیاناً دیدار منیر حضرتش روزی آنان شد، دیگر هیچ خواسته ای ندارند.
در حالی که صرف دیدار ظاهری امام علیه السلام دردی را دوا نمی کند. حضرت علّامه آیة الله طهرانی در این باب می فرمایند: «چنانچه فقط به دنبال ظهور خارجی باشیم بدون منظور و محتوایی از آن حقیقت، در این صورت آن حضرت را به ثمن بخسی فروخته ایم و در نتیجه خود ضرر بسیاری برده ایم؛ زیرا مراد و مقصود، تشرّف به حضور طبیعی نیست، وگرنه بسیاری از افراد مردم در زمان حضور امامان به حضورشان می رسیده اند و با آنها تکلّم و گفتگو داشته اند، ولی از حقیقت شان بی بهره بوده اند. اگر ما در مجالس توسل و یا در خلوت، به اشتیاق لقای آن حضرت بوده باشیم، و خداوند ما را هم نصیب فرماید؛ اگر در دلمان منظور و مقصود لقای خدا و حقیقت ولایت نباشد، در این صورت به همان نحوی به خدمتش مشرف می گردیم که مردم در زمان حضور امامان به خدمتشان مشرف می شده اند؛ و این غبن و ضرری است بزرگ که ما با جدّ و جهد و با کدّ و سعی به محضرش شرفیاب شویم و مقصدی بالاتر و والاتر از دیدار ظاهری نداشته باشیم، یا آن حضرت را برای حوائج مادّیه و یا رفع گرفتاری های شخصی و یا عمومی استخدام کنیم. این امری است که بدون زحمت توسّل برای همه ی افراد زمان حضور امامان علیهم السّلام حاصل بوده است!
ولی آنچه حقّاً ذی قیمت است، تشرّف به حقیقت و وصول به واقعیت آن حضرت است. اشتیاق به دیدار و لقای آن حضرت، از جهت آیتیّت و مرأتیّت حضرت حقّ سبحانه و تعالی است؛ و این مهم است، و این از أفضل اعمال است، و چنین انتظار فرجی زنده کننده ی دل ها و راحت بخشنده ی روان هاست. رزقنا ان شاء الله بمحمّد و آله.
دانستن زمان ظهور خارجی برای ما چه قیمتی دارد؟ و لذا در اخبار از تفحّص و تجسّس در این گونه امور هم نهی شده است.(6)
شما فرض کنید ما با علم جفر و رمل صحیح به دست آوردیم که ظهور آن حضرت در یکسال و دوماه و سه روز دیگر خواهد بود؛ در این صورت چه می کنیم؟ وظیفه ما چیست؟
وظیفه ی ما تهذیب و تزکیه و آماده کردن نفس امّاره است، برای قبول و فداکاری و ایثار...»(7) پس نتیجتاً اگر ما در صدد اصلاح نفس برآمدیم، فرج حقیقی برای ما منکشف می شود و الّا یا به زیارت ظاهری موفق نمی شویم و یا اگر هم بشویم، چون درصدد اصلاح نفس نبودیم، لقاء بدن عنصری و مادّی آن حضرت برای ما اثر بسیاری نخواهد داشت، و از این لقاء فائده ای نخواهیم برد. و لذاست که می بینیم بسیاری از افرادی که در مسجد سهله و کوفه و یا بعضی اماکن متبرکه دیگر برای زیارت آن حضرت مقیم بوده اند و اربعین ها گرفته و نذرهایی کرده اند و به زیارت هم نائل شده اند، ولی چیز مهمّی از آن زیارت عائدشان نشده است.
گروه چهارم:
گروه چهارم منتظران لقاء واقعی حضرت صاحب الأمر علیه السلام هستند که با دو بال علم و عمل پا در عرصه ی تهذیب و تطهیر نفس گذارده، و با نفس أمّاره خود به جنگ مشغول شده، و هدف اصلی ایشان لقای خدا می باشد و در راه مقصود کمر همّت را محکم بسته، به مجاهده می پردازند.
بدون شک اگر این اشخاص در مسیر مجاهده ثابت قدم بمانند، به مقتضای والَّذینَ جَاهَدوا فِینَا لَنَهدیَنَّهُم سُبُلَنا ، به مقصود خواهند رسید و ظهور شخصی و باطنی آن حضرت برای آنان صورت می گیرد؛ زیرا لقای حضرت حقّ بدون لقای آیتی و مرآتی امام علیه السلام صورت نپذیرد.
توضیح اینکه امروزه راه تشرّف به حقیقت ولایت آن حضرت باز است، و مهم نیز همین است، ولی نیاز به مجاهده با نفس امّاره و تزکیه نفس دارد، خواه ظهور خارجی و عمومی آن حضرت بزودی واقع گردد یا نگردد، زیرا خداوند ظالم نیست و راه وصول را برای افرادی که مشتاقند نبسته، بلکه این در پیوسته باز است. و به تعبیر دیگر حقیقت آیه ی کریمه قرآن که در روز غدیر خم نازل شد، الیَومَ أَکمَلتُ لَکُم دینَکُم ،(8) هنوز زنده و پابرجاست و تا امروز که در غیبت کبری به سر می بریم دین به کمال خودش باقی است. و کسی نمی تواند ادّعا کند که چون امام ما غائب اند، طریق اصلاح نفس و سیر و سلوک مسدود شده و دین خدا فعلاً ناقص و راه بسته است، تا آن حضرت ظهور بفرمایند.
نه امام علیه السّلام غائب نیستند. این مائیم که خود را از منظر ایشان مخفی کرده و با هزاران آلودگی نفسانی خود را از دیدار دل آرای اماممان محروم کرده ایم. تو خود حجاب خودی، حافظ از میان برخیز.
در کتاب شریف امام شناسی در این باب آورده اند:
«در اینجا باید سه نکته را در نظر داشته باشیم، اوّل آنکه: غیبت آن حضرت از جانب ماست نه از جانب ایشان، یعنی ما به واسطه گناه و انانیّت و استکبار، خود را از زیارتشان محروم داشته ایم نه آنکه ایشان خود را مهجور و مخفی می دارند؛ و به عبارت دیگر او از ما غائب است و ما از او غائب نیستیم.
نکته دوّم آنکه: قدرت و علم و احاطه و سیطره آن حضرت به امور، متوقّف بر زمان ظهور نیست، بطوریکه قبل از ظهور فاقد آن باشند و پس از ظهور واجد شوند؛ بلکه در هر دو حال هَیمنه و سَیطره و احاطه تکوینیّه که لازمه ولایت کلیّه است با آن حضرت است، ولی قبل از ظهور، این مطلب از انظار مردم و از ادراک عقول و نفوس پنهان است و پس از ظهور آشکار می شود.
نکته سوّم آنکه: قدرت عملیّه و گسترش علمیّه و احاطه تکوینیّه آن حضرت به امور، منحصر در کارهای خیر و بِرّ و احسانی که به نظر ما خیر است نیست؛ بلکه هیمنه و سَیطره بر تمام امور است از خیرات و شرور، و به طور کلّی بر هر عمل و بر هر فعل و بر هر موجودی از موجودات؛ زیرا که بر اساس نظام کلّی عالم تکوین، عالم سراسر خیرات است و أبداً شرّی وجود ندارد؛ شَرّ، امر عَدَمی است و از خدا نیست و از ولیّ خدا هم نیست؛ و الشرُّ لَیسَ إِلَیکَ. »(9)بنابراین ما باید هدفمان لقاء خدا بوده و وجود مقدّس حضرت صاحب الزمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف را به عنوان مرآت و طریق ببینیم و با استمداد از ولایت کلیه آن حضرت، دائماً در سیر به سوی خداوند قدم برداریم تا وارد حرم امن و امان الهی گردیم که اگر چنین نمائیم همواره قلباً و روحاً به آن حضرت متصل می باشیم.
انسانی که در مقام عبودیت قرار گرفته به درجه ای می رسد که حضور و غیاب امام برای او تفاوتی ندارد و همیشه از آن کانون فیض بهره مند است.
در احوالات مرحوم حدّاد و مرحوم آیة الله حاج شیخ محمدجواد انصاری همدانی قدّس الله تربتهما، در کتاب شریف روح مجرّد آمده است: «حضرت آقا خیلی در گفتارشان و در قیام و قعودشان و به طور کلّی در مواقع تغییر از حالتی به حالت دیگر، خصوص کلمه ی «یا صاحب الزمان» را بر زبان جاری می کردند.
یک روز یک نفر از ایشان پرسید: آیا شما خدمت حضرت ولیّ عصر ارواحنا فداه مشرف شده اید؟
فرمودند: کور است هر چشمی که صبح از خواب بیدار شود و در اولین نظر نگاهش به امام زمان نیافتد.
أقول: چقدر این جمله شبیه است به کلام مرحوم آیة الله حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی قدّس الله تربته که چون از ایشان سؤال شد: چه وقت انسان حضور صاحب الزمان می رسد؟!
فرمودند: «در وقتی که حضور و غیبتش برای انسان تفاوت نداشته باشد.» (10)
و همچنین یکی از شاگردان مرحوم علّامه طهرانی نقل می کنند: در زمان اقامت ایشان در طهران، روزی خدمتشان عرض کردم، آیا شما محضر حضرت می رسید؟ و اگر با ایشان دیدار دارید نحوه ی آن به چه صورت است؟ فرمودند: مَثَل ما مَثَل یک فرزند دبستانی که مشغول تحصیل و رسیدگی به تکالیفش است و پدر این فرزند در محل خود به آموزش مشغول است. هر گاه سؤال و مشکلی برای او پیدا می شود، بدون هیچ گونه مانعی حضور پدر رسیده، مسأله خود را مطرح و عرض حاجت می کند. البته شما این مطلب را در حیات بنده برای کسی نقل نکنید.
امید آنکه خداوند ما را از منتظران واقعی آن حضرت قرار دهد و مقدمات ظهور شریفشان هرچه سریع تر محقّق شده و چشمان رمددار ما به جمال دل آرایشان روشن و منوّر گردد. آمین یا ربّ العالمین.




برچسب ها :


1. در زمان حضرت موسی(ع) قحطی شدیدی شد، پس موسی(ع) با بنی‌اسرائیل از شهر خارج شدند تا طلب باران كنند و سه روز این عمل را تكرار كردند؛ امّا باران نیامد. خداوند به موسی(ع) وحی فرستاد كه:
«من دعای تو و همراهانت را تا وقتی كه شخصی نمّام و سخن‌چین در بین شما هست، مستجاب نمی‌كنم.»
2. گفته‌اند كه مدّت هفت سال بنی‌اسرائیل در خشك‌سالی عجیبی به سر بردند؛ به حدّی كه به خوردن مردار و زباله‌ها و حتّی به خوردن بچّه‌ها روی آوردند و هرچه به كوه و صحرا رفته و دعا می‌كردند، باران نمی‌بارید.
خداوند به پیامبر آنان وحی فرستاد كه به آنان بگو: «هرچه به سوی من راه بروید و دست به دعا بردارید و گریه و زاری كنید، من دعای شما را مستجاب نمی‌كنم تا اینكه حقوق به ظلم گرفته شده مردم را به آنها باز گردانید.»
3. نقل شده است كه قومی از بنی‌اسرائیل گرفتار قحطی شده و هرچه دعا می‌كردند، مستجاب نمی‌شد. خداوند به پیامبر آنها وحی فرستاد كه به این مردم بگو: «شما با بدن‌های نجس به سوی من می‌آیید و دست‌ها را كه به خون دیگران و برداشتن حقّ الناس آلوده است، به طرف من بلند می‌كنید و شكم‌هایتان از حرام پر شده است. به همین سبب، من نسبت به شما خشمگین هستم.»
از این سه داستان، عوامل عدم استجابت را می‌یابیم:
1. نمّامی و سخن‌چینی؛
2. نجاست در بدن؛
3. لقمه حرام؛
4. داشتن حقّ دیگران بر گردن.1

••• دعا برای زنده شدن دل
شخصی در عالم خواب، خدمت حضرت رسول خدا(ص) شرفیاب شد و از آن حضرت خواست كه: مرا دعایی تعلیم فرمایید كه دلم را زنده گرداند.
رسول خدا(ص) این كلمات را به او تعلیم فرمودند:
«یا حیّ یا قيّوم
یا لااله الّا انت
اسئلك ان تحیی قلبی اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد؛
ای زنده و ای پاینده! ای كه نیست معبودی جز تو! از تو می‌خواهم كه دلم را زنده گردانی! خدایا! بر محمّد وآل محمّد درود فرست.»2
در یكی از دیدارهایی كه میرزای قمی با فتحعلی‌شاه داشت، شاه از میرزا خواست كه اجازه دهد تا دخترش را به ازدواج پسر میرزا درآورد و بدین‌وسیله رابطه خانوادگی بین میرزا و او ایجاد شود. میرزا از این پیشنهاد سخت ناراحت و نگران شد و از قبول آن خودداری نمود. بعد از جلسه، چون احتمال داشت كه با اصرار شاه، مجبور به قبول گردد، دست به دعا برداشت و گفت:
خدایا! اگر بنا است شاهزاده به همسری پسر من درآید، مرگ جوانم را برسان.
طولی نكشید كه پسر میرزا در آب غرق شد و در اثر این سانحه از دنیا رفت.3

 

••• به علم الهدی بگو برای تو دعا كند
حكایت شده است كه وزیر القادر باالله به نام ابوسعید محمّدبن حسین در سال 420 هـ .ق. بیمار شد. شبی امیرالمؤمنین علی(ع) را در خواب دید. امام به او فرمودند: «به علم الهدی بگو برای تو دعا كند تا شفا یابی.»
وزیر پرسید: یا علی! علم الهدی كیست؟ من او را نمی‌شناسم.
امام علی(ع) فرمودند: «او علیّ‌بن الحسین موسوی است.»
وزیر وقتی از خواب بیدار شد، به سيّدمرتضی به عنوان علم الهدی نامه نوشت و تقاضای دعا، جهت بهبودی خود كرد.
سيّد در پاسخ او نوشت: به خدا پناه می‌برم! از این لقبی كه مرا با آن خطاب كردی. این بی‌ادبی است كه من این نام را بپذیرم!
وزیر با دعای او از خواب بیدار شد و در پاسخ نوشت: به خدا قسم! من این لقب را پیش خود، برای تو انتخاب نكرده‌ام؛ بلكه آن لقبی است كه جدّت علیّ‌بن ابی‌طالب به تو داده است.4

••• در مقابل گناه دست به دعا بردارید!
هنگامی که زلیخا به یوسف(ع) می‌گوید:
یا كام می‌دهی یا به كشتنت خواهم داد و خون تو را خواهم ریخت. حضرت یوسف(ع) دست به دعا برمی‌دارد و عرض می‌كند:
«رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِی إِلَيْهِ وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِن‏؛5
پروردگارا! زندان برای من، از آنچه كه این زن‌ها دارند مرا به سوی آن دعوت می‌كنند، بهتر است. خدایا! مرا به زندان بفرست و به چنگال این زن‌ها گرفتار نكن.»6
از حضرت صادق(ع) نقل شده است: «چون برادران یوسف، او را در چاه افكندند، جبرئیل(ع) نزد حضرت یوسف(ع) آمد و گفت: در چاه چه می‌كنی، ای پسر؟!
حضرت یوسف(ع) فرمود: برادرانم مرا در این چاه افكندند.
جبرئیل(ع) فرمود: دوست داری كه از چاه بیرون بیایی؟
حضرت یوسف(ع) فرمود: این امر به مشيّت خداوند عزّوجلّ بستگی دارد؛ اگر خدا بخواهد، مرا بیرون خواهد آورد.
جبرئیل(ع) فرمود: خداوند می‌فرماید: «با این دعا مرا بخوان تا تو را از چاه بیرون آورم!
حضرت یوسف(ع) فرمود: آن دعا كدام است؟
جبرئیل(ع) فرمود: بگو:
«ِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِأَنَّ لَكَ الْحَمْدَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ الْمَنَّانُ بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَ لِی مِمَّا أَنَا فِیهِ فَرَجاً وَ مَخْرَجا؛
خدایا! بدان جهت از تو می‌خواهم كه حمد از آن توست، معبودی جز تو نیست، صاحب نعمت و پدید آورنده آسمان‌ها و زمینی. ای صاحب جلالت و بزرگواری! كه درود فرستی بر محمّد(ص) وآل محمّد و برایم فرج گشایشی قرار دهی از آنچه من در آنم.»
پس كاروان آمد و او را بیرون آورد.»7

••• دعای معروف ابوذر در آسمان‌ها
روزی ابوذر غفاری خدمت حضرت رسول(ص) آمد. جبرئیل در محضر پیامبر(ص) بود و با آن حضرت خلوت كرده بود. وقتی ابوذر آن دو را دید، بازگشت و گفت‌وگوی آنها را قطع ننمود. جبرئیل به پیامبر(ص) گفت: ای محمّد(ص)! این ابوذر بود كه از اینجا عبور كرد و بر ما سلام نكرد. اگر بر ما سلام می‌كرد، جواب سلام او را می‌دادیم. ای محمّد(ص)! این اباذر دعایی را می‌خواند كه نزد اهل آسمان معروف می‌باشد. آنگاه كه من به آسمان رفتم، آن دعا را از او بپرس.
هنگامی كه حضرت جبرئیل(ع) به آسمان رفت، ابوذر به حضور پیامبر(ص) آمد. حضرت به او فرمودند: «ای ابوذر! چرا آن هنگام كه از كنار ما عبور كردی، نزد ما نیامدی و سلام نكردی؟»
ابوذر گفت: گمان كردم كه کسی نزد شما برای امور شخصی با شما خلوت نموده است از این‌رو نزد شما نیامدم.
پیامبر(ص) فرمودند: «او جبرئیل بود و گفت: اگر ابوذر بر ما سلام می‌كرد، جواب سلام او را می‌دادیم.»
وقتی ابوذر دریافت كه او جبرئیل بود، بسیار متأثّر و پریشان گردید و افسوس خورد كه چرا از توفیق سلام كردن بر جبرئیل محروم شده است. آنگاه رسول خدا(ص) به او فرمودند:
«آن دعایی كه می‌خوانی، چیست كه جبرئیل به من خبر داد كه دعای ابوذر در آسمان‌ها نزد اهل آسمان معروف است؟»
ابوذر گفت: آری. ای رسول خدا! من این دعا را می‌خوانم:
«ُ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ الْأَمْنَ وَ الْإِیمَانَ بِكَ وَ التَّصْدِیقَ بِنَبِيِّكَ وَ الْعَافِيَةَ مِنْ جَمِیعِ الْبَلَاءِ وَ الشُّكْرَ عَلَى الْعَافِيَةِ وَ الْغِنَى عَنْ شِرَارِ النَّاس؛
خدایا! از درگاهت درخواست دارم امنيّت و ایمان به تو را و تصدیق نمودن به پیامبرت و عافیت از همه بلاها و شكرگزاری در برابر عافیت و بی‌نیازی از مخلوقات بدت را.»8
از امام جعفر صادق(ع) نقل شده كه سنّت است که «دعای ندبه» را در چهار عید بخوانند؛ جمعه، عید فطر، عید قربان و عید غدیر. دعای ندبه در سه كتاب دیده می‌شود:
1. «مصباح الزائر» از علیّ‌ابن طاووس؛
2. «مزار كبیر» از شیخ محمّدبن المسهدی؛
3. «مزار قدیم» از شیخ ابوالفرج.
وجه تسمیه دعای ندبه این است كه در سیاق كلام دعا به آن اشاره شده و می‌فرماید:
«فَعَلَى الْأَطَايِبِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمَا وَ آلِهِمَا فَلْيَبْكِ الْبَاكُونَ وَ إِيَّاهُمْ فَلْيَنْدُبِ النَّادِبُون‏؛
پس بر پاكان از خاندان نبوّت محمّد و علی كه درود خدا بر آن دو بزگوار و آل اطهارش باد! باید گریه كنند، گریه كنندگان و برای ایشان زاری و فغان نمایند، ندبه كنندگان.»9
در دعای ندبه می‌خوانیم:
«وَ اجْعَلْ صَلَاتَنَا [صَلَوَاتِنَا] بِهِ مَقْبُولَةً وَ ذُنُوبَنَا بِهِ مَغْفُورَةً وَ دُعَائَنَا بِهِ مُسْتَجَاباً؛
به وسیله وجود مقدّس امام زمان(ع) نماز ما را مورد پذیرش قرار ده و گناهان ما را به شفاعت او ببخش و دعای ما را مستجاب بفرما.»
این امری مسلّم است كه راه اطاعت و پیروی از ائمّه هدی(ع) و تمام طاعت‌های واجبه و نیكو و بااخلاص، مورد پذیرش حق تعالی قرار گرفته و مقبول می‌گردد؛ همان‌طور كه در «زیارت جامعه كبیره» می‌خوانیم:
«بِمُوَالاتِكُمْ تُقْبَلُ الطَّاعَةُ الْمُفْتَرَضَةُ وَ لَكُمُ الْمَوَدَّةُ الْوَاجِبَه؛


••• آیین حضرت عیسی(ع)
حضرت عیسی‌بن مریم(ع) و یارانش به طلب باران از شهر خارج و وارد صحرا شدند. در آنجا، حضرت عیسی(ع) به آنها فرمود: هركس از شما گناهی انجام داده است، به شهر باز گردد. پس همه مردم به غیر از یك نفر مراجعت كردند، حضرت عیسی(ع) به او فرمود:
آیا تو گناه مرتكب نشده‌ای؟
آن شخص عرض كرد: چیزی به خاطر ندارم؛ جر اینكه روزی به نماز ایستاده بودم كه زنی از مقابل من عبور كرد. من به او نگاه كرده و چشمم به سوی او چرخید، پس همین كه آن زن رفت، انگشت خود را داخل چشمم كرده و آن را بیرون آوردم و به همان طرفی كه زن رفت، پرتاب كردم.
حضرت عیسی(ع) فرمود: دعا كن. من آمین می‌گویم.
او دعا كرد و باران بارید.10

••• سه مطلب برای استجابت دعا
در زمان حضرت داوود(ع) قحطی پدید آمد. مردم، سه نفر از علمای خود را انتخاب كردند و آنها از شهر خارج شدند تا از خدا طلب باران نمایند.
یكی از آنها گفت: خدایا! تو به ما فرمان دادی تا كسی را كه به ما ظلم كرده است، مورد عفو و بخشش قرار دهیم. اینك ما به خود ظلم كرده‌ایم، تو ما را عفو كن!
دومی گفت: خدایا! تو به ما دستور داده‌ای كه بندگان را آزاد كنیم و اینك ما بندگان توایم. ما را آزاد فرما!
سومی گفت: خداوندا! تو در «تورات» خود، ما را حكم كرده‌ای فقیر و مسكین را از خود نرانیم و ما مساكین هستیم. در خانه‌ات ایستاده‌ایم. تو ما را محروم مكن!
در این لحظه باران نازل شد.11

 

••• دعای بی‌اثر
امام صادق(ع) فرمودند: «خداوند دو ملك را به سوی شهری فرستاد تا اهل آن شهر را نابود كنند. وقتی آنها به شهر رسیدند، شخصی را دیدند كه با گریه و زاری دعا می‌كند.
یكی از ملائكه به دیگری گفت: آیا این دعاكننده را می‌بینی؟
ملك دوم گفت: آری! ولی دستور خدا را باید اجرا كنیم.
ملك اوّلی گفت: نه. تو صبر كن تا من برگردم.
این را بگفت و به سوی حق تعالی بازگشت و گفت: خدایا! ما در شهر، فلان بنده‌ات را دیدیم كه تو را می‌خواند و تضرّع بر تو می‌كرد.
خداوند فرمود: «آنچه به شما گفته‌ام، اجرا كنید.» آن شخص حتّی یك بار هم به خاطر من خشمگین نشده است و در برابر خلاف‌كاری‌های دیگران موضع نگرفته و برخورد تند نكرده است.»12

••• دعای مستجاب امام حسن(ع)
امام صادق(ع) فرمودند: «امام حسن(ع) با شخصی از فرزندان زبیر، با كاروانی به سوی «مكّه» حركت كردند. در بین راه، كنار درخت خشك‌شده خرمایی فرش انداختند و نشستند. آن شخص گفت: اگر به این درخت، خرمای تازه بود، ما از آن می‌خوردیم.
امام حسن(ع) فرمودند: «آیا به رطب میل داری؟»
آن شخص گفت: آری.
حضرت، سر مباركشان را به سوی آسمان بلند كردند و دعایی خواندند كه ناگهان درخت خرما سبز شد و رطب تازه داد.
صاحب شترها كه شترهایش را به امام حسن(ع) كرایه داده بود، از دیدن این معجزه مات و مبهوت شد و فریاد زد: او سحر كرد.
حضرت فرمودند: «وای بر تو! این سحر نیست بلكه دعای فرزند پیامبر(ص) است كه مستجاب شده.» پس دستور فرمودند؛ از درخت بالا رفته و خرمای تازه چیدند و همه آن را خوردند.»

••• دعای امام سجّاد(ع)
از شخصی به نام اصمعی، غلام امام سجّاد(ع)، نقل شده است: شبی در «مسجد الحرام» صدای ناله جان‌گدازی به گوشم رسید. نزدیك «حجر اسماعیل» رفتم. در آنجا آقایی دیدم كه پرده «كعبه» را چنگ زده بود و راز و نیاز می‌كرد.
او می‌فرمود: «ای كسی كه در تاریكی‌ها، دعای بیچارگان را پاسخ می‌فرمایی! ای كسی كه ناراحتی‌ها را برطرف می‌نمایی! میهمانان تو اطراف خانه‌ات خوابیده‌اند؛ امّا تو ای تنها قيّوم! هرگز نمی‌خوابی.»
آن آقا صدایش گرفته و گویا لبانش دیگر قادر به تكلّم نشد. روی زمین افتاد و چند لحظه بی‌حركت ماند. پس از مدّتی، دوباره برخواست و به مناجات خویش ادامه داد:
«خدایا! كیست از من مقصّرتر؟ كیست از من روسیاه‌تر؟ خدایا آیا آخر مرا به آتش می‌سوزانی؟ پس امید به تو چه می‌شود؟ خوف من چه می‌شود؟ تو خودت وعده دادی هر كس امیدی به تو دارد، ناامیدش نمی‌كنی. من امید دارم تو مرا بیامرزی. آمرزش تو مورد رجاء و امید من است.»
پس از آخرین جمله، دیگر صدایی نیامد. جلو رفتم و دیدم مولایم امام سجّاد(ع) است. سر حضرت را به دامن گرفتم. با دیدن حال حضرت، اشك از چشمانم جاری شد و اشكم بر رخسار نورانی حضرت ریخت. ایشان چشم باز كرد و فرمود: «كیستی؟»
گفتم: اصمعی غلام شما هستم. آقا جان! شما چرا با این پاكی و عصمت و طهارت چنین ناله سر می‌دهید؟ آقا! شفاعت از آن جدّ شما پیامبر اكرم(ص) و از آن خاندان شما است؛ مگر نه این است كه آیه تطهیر در شأن شما نازل شده است؟ دیگر چرا چنین اظهار ندامت می‌نمایید؟
امام(ع) فرمودند: «مگر نمی‌دانی خدا بهشت را آفریده است برای هر كس كه بندگی كند؟! و هركه تقوی داشته باشد، رستگار است؛ هر چند غلام سیاهی باشد و جهنّم را آفریده است برای هر كس كه گناه كند؛ هر چند سيّد قریش و از شریف‌ترین مردم روی زمین باشد.»13

 




برچسب ها :

امام حسين(ع) براي احياي اسلام قيام کرد. به گواهي تاريخ، پس از شهادت ايشان، طولي نکشيد که ريشه بني‌اميه خشکيد و اسلام باقي ماند؛ اما بايد توجه داشت که پس از شهادت امام حسين(ع) نوبت به امام سجّاد(ع)، حضرت زينب(س) و اهل بيت رسيد که با اسارت خود،‌ موج شهادت و وقايع جانسوز کربلا را سراسري کنند. اگر قضيه اسارت رخ نمي‌داد، موج کربلا در جهان منتشر نمي‌شد. در واقع، حرکت حسيني ابتدا با اسارت و سپس با عزاداري شيعيان، جاودان و سراسري ‌شد و هميشه باقي خواهد ماند. از اين رو مي‌توان گفت: شهادت، اسارت و عزاداري در يک راستا هستند.

حضرت زينب(س) با تلاش و فداکاري فراوان، سفر اسارت را بسيار خوب اداره کرد و به ثمر رسانيد. از اين جهت، اسلام مرهون زحمات آن بانوي بزرگوار است. البته در اين ميان نبايد از نقش اساسي امام سجّاد(ع) غافل شد؛ چرا که آن حضرت در مدت سي ‌و چهار سال بعد از شهادت امام حسين(ع)، براي احيا و پرورش حرکت حسيني تلاش کرد و تشيع را در بين مردم جا انداخت و باعث شد که شجره طيبه قرآن به بار بنشيند.

حضرت زينب(ع) در دوران اسارت، قافله‌سالار کاروان اسرا بود و زير نظر امام سجاد(ع) اهداف اسارت را دنبال کرد. در حقيقت اگر زينب نبود، نتايج متعالي از اسارت به دست نمي‌آمد و اهداف اصلي قيام امام حسين(ع) محقّق نمي‌شد.

شايستگي حضرت زينب(ع)

قافله‌سالاري کاروان اهل بيت و به ثمر نشاندن خون شهداي مظلوم کربلا، لياقت خاصي مي‌طلبيد که زينب(س) از آن برخوردار بود. در حقيقت حضرت زينب براي پيروزي در وظيفه خطيري که بر عهده داشت و نيز براي نتيجه‌گيري از شهادت و اسارت، نيازمند برخورداري از فضايل نيکو و صفات حسنه اخلاقي بود. به عبارت ديگر، قافله‌سالار اسراي کربلا بايد به صفاتي از جمله صبر، گذشت، وفا، اخلاص، ايثار و شجاعت متصف باشد و زينب چنين بود. او قضيه کربلا و وظايف خويش را در دوران طفوليت، از مادر گرامي‌اش حضرت زهرا(س) آموخته بود؛ مثلاً طبق آنچه در برخي مقاتل آمده است، حضرت زهرا(س) پيراهني که با دست مبارک خود، رشته و بافته و دوخته بود، به زينب داد که در وقت وداع، به برادر بدهد و از طرف مادر، زير گلوي او را نيز ببوسد. اميرالمؤمنين(ع) نيز دخترش را از واقعه کربلا آگاه ساخته بود. پس حضرت زينب(س) از کودکي براي اين حرکت سرنوشت‌ساز تربيت و براي سربلندي در اين ميدان آماده شده بود و با اطلاع قبلي و با بصيرت کامل به کربلا آمد و خالصانه برادر خويش را همراهي کرد.

تبلور شجاعت

شجاعت سه مرتبه يا سه معنا دارد: مرتبه اول نترسيدن از ديگران به خصوص افراد زورگو و قدرتمند است. مرتبه دوم كه بالاتر است، تسلط بر هوا و هوس و نفس امّاره است؛ بالاتر از اين دو مرتبه، اين است كه انسان در جزر و مدّ روزگار خود را نبازد. مرتبه اول شجاعت، به خوبي در شخصيت حضرت زينب(س) ظهور و بروز داشت؛ به گونه‌اي که در دوران اسارت و پس از آن، هيچ‌گاه از افراد زورگويي چون ابن‌زياد و يزيد نترسيد و در برابر سخنان ناحق و بي‌منطق آنان با عزت و اقتدار تمام و با قاطعيت ايستادگي کرد.

در مجلس ابن زياد وقتي اسرا وارد مجلس شدند، حضرت زينب(س) در گوشه‌ نشست که در ديد نامحرم نباشد. ابن‌زياد گفت: «ديدي خدا با شما چه کرد؟» حضرت برخاست و با شدت فراوان فرمود: «ما رأيتُ إلّا جميلا. هؤُلاء قومٌ كتب الله عليهمُ القتل فبرزوا إلى مضاجعهم و سيجمعُ الله بينك و بينهُم فتُحاجُّ و تُخاصمُ فانظُر لمن الفلجُ يومئذٍ، ثكلتك أمُّك يا ابن مرجانه!»1 چيزي جز زيبايي نديديم. شهادت و اسارت، سرنوشت ما بود و ريشه شما را خواهد سوزاند؛ اما به زودي خواهي مرد. پس، منتظر باش ببين چه کسي رسوا مي‌شود؟ مادرت به عزايت بنشيند! ابن زياد از اين کلمات شجاعانه به اندازه‌اي عصباني شد که دستور قتل حضرت را داد؛ امّا مشيّت الهي اقتضا نکرد و نيّت شوم او عملي نشد.

در مجلس يزيد هم حضرت زينب(س) با شجاعت تمام، خطبه بسيار کوبنده‌اي خواند. آن جلسه به عنوان جشن پيروزي ترتيب داده شده بود؛ اما سخنان قاطع حضرت زينب(س) و امام سجّاد(ع) يزيد را رسوا کرد و پيروزي ظاهري او را به شکستي مفتضحانه مبدل ساخت. حضرت زينب(س)بعد از حمد الهي، خطاب به يزيد ‌فرمود: «تو فکر مي‌کني که خداوند ما را ذليل و تو را عزيز کرده است؟ هرگز چنين نيست؛ زيرا خدا به تو مهلت داده است که هرچه مي‌خواهي، ظلم کني تا عذاب خود را زياد کني. پس صبر کن و عاقبت خود را ببين.» سپس اين آيه شريفه را قرائت کرد: «و لا يحسبنّ الذين كفروا أنّما نُملي‏ لهم خيرٌ لأنفُسهم إنّما نُملي‏ لهم ليزدادوا إثماً و لهم عذابٌ مُهين».2در بخش ديگري از خطبه نيز مي‌فرمايد: «اي يزيد! تو دشمن پيامبري. تو و کساني که تو را بر حکومت نشاندند، به زودي خواهيد فهميد که ظالمان چه جايگاه بدي دارند. هرچند مجبورم با تو سخن بگويم، امّا تو در نزد من خوار و کوچکي!»3

رسوايي و ترس يزيد

خطبه‌هاي کوبنده و رفتار شجاعانه و همراه با قاطعيّت حضرت زينب و امام سجّاد(ع) در شام، چنان تأثيرگذار بود که بني‌اميّه را رسوا کرد. حتي يزيد که در ابتدا ادعاي فراواني در حقانيت خود داشت، در نهايت و پس از آنکه رسوايي‌اش آشکار شد، به ظاهر اظهار پشيماني کرد و همه تقصيرها را به گردن ابن زياد انداخت. سپس بر خلاف توصيه برخي اطرافيان، نه تنها اسيران را نکشت، بلکه دستور داد آنان را به همراه تعدادي محافظ به مدينه ببرند و مراعات حالشان را بکنند. هنگام عزيمت کاروان نيز به امام سجّاد(ع) گفت: «خدا لعنت كند پسر مرجانه را، اگر من با پدرت روبرو شده بودم، نمي‌گذاشتم او را بكشند. وقتي به مدينه‏ رسيدي، هر درخواستي داشتي، بنويس تا اجابت کنم.»4

مظهر وظيفه‌شناسي

برخورداري از شجاعت، حتي در مرتبه اول آن، اين توان را به انسان مي‌دهد که پس از تشخيص وظيفه، به آن عمل نمايد و هراسي از موانع انجام وظيفه نداشته باشد. حضرت زينب(س) چنين بود؛ يعني شناخت وظيفه و عمل به وظيفه در سيره ايشان، به خصوص در مدت اسارت به خوبي مشهود بود؛ براي مثال، وقتي وظيفه ايشان اقتضا مي‌کرد که سخنراني کند و با خطبه خواندن، به افشاگري بني‌اميه بپردازد، به خوبي به وظيفه خود عمل مي‌کرد و از هيچ کس ترس و واهمه نداشت. خطبه‌هاي حضرت در بازار کوفه، مجلس ابن‌زياد، بازار شام و مجلس يزيد بسيار عالي و کوبنده بود و در تاريخ ثبت شده است. ايشان چنان خطبه مي‌‌خواند که به تعبير راوي، گويا اميرالمؤمنين(ع) خطبه مي‌خواند. با شروع خطبه ايشان، همه ناگهان ساکت مي‌شدند و سخنان آن بانوي بزرگوار را مي‌شنيدند.5

حتي در همان روزهاي اول اسارت، در کوفه، نزديک بود مردم با اطلاع از حقايق و با افشاگري حضرت زينب، عليه بني‌اميّه قيام کنند، اما چون شورش آنان در آن موقعيّت، منجر به سرکوب مي‌شد و نتيجه مطلوب، يعني انتشار سراسري موج کربلا را در بر نداشت، امام سجّاد(ع) مانع آن ‌شدند و ‌فرمودند: «يا عمّه اسكُتي... أنت بحمدالله عالمهٌ غيرُ مُعلّمه، فهمهٌ غيرُ مُفهّمهٍ:6 عمّه‌جان، صبر کن؛ شما عالم و زن فهميده‌اي هستيد که بدون معلم به اين درجه رسيده‌ايد.» حضرت نيز سکوت اختيار کرد.

تقواي حضرت زينب(ع)

مرتبه دوم شجاعت، يعني غلبه بر هواي نفس نيز در شخصيّت حضرت زينب(س) تجلّي بارزي داشت. پيامبر اکرم(ص) مي‌فرمايند: «أشجعُ النّاس من غلب هواه‏:7 شجاعترين مردم کسي است که بر نفس خود مسلّط باشد»؛ به همه واجبات مخصوصاً به نماز اهميت دهد و در عمل به مستحبات به خصوص نماز شب، انس با قرآن و خدمت به خلق خدا کوشا باشد و از گناهان و حتي مکروهات اجتناب ورزد. چنين کسي با مداومت بر عبادت، به مقام عبوديت نائل خواهد شد.

حضرت زينب(س) به مقام عبوديت رسيده بود و چنان در آن مقام پيش رفته بود که امام حسين‌(ع) هنگام خداحافظي، از او خواستند که در نماز شب خود، به آن حضرت دعا کند. حضرت زينب(س) با رياضتهاي ديني به مقام عبوديت رسيده بود و در آن مقام، از نماز لذت مي‌برد؛ زيرا بهترين لذت در مقام عبوديت، نماز، به خصوص نماز شب است. به تعبير قرآن، نماز شب انسان را به مقام محمود مي‌رساند؛8 مقامي که حضرت زينب(س) از آن برخوردار بود.

اهتمام به نماز شب

نماز شب آن حضرت هيچ‌گاه، حتي در اين مسافرت و در شام عاشورا ترک نشد. شام عاشورا براي او شب سختي بود؛ ايشان علاوه بر مصيبت از دست دادن شش برادر، دچار لشکري درنده‌خو شده بود و سرپرستي اهل حرم را نيز بر عهده داشت؛ امّا همو بعد از نماز عشا، با کمک ام‌کلثوم خيمه نيم‌سوخته‌اي را برپا کردند و امام سجاد(ع) را در آن خيمه آورد و به دنبال جمع‌ کردن بچه‌ها از بيابان رفت؛ بالاخره تا نيمه‌هاي شب، همه زنان و کودکان را جمع کردند و سپس بچه‌ها را سيراب کرد. وقتي از سر و سامان دادن امور کودکان و زنان فارغ شد، نزد امام سجاد(ع) آمد و نشسته، نماز شب خواند. امام که از شدّت بيماري قادر به نشستن نبود، خوابيده نماز شب ‌خواند و پس از نماز فرمود: «عمه‌جان نديده بودم که نماز شب را نشسته بخوانيد!» امام از نماز شب عمه خود در آن شرايط بحراني تعجب نکرد، بلکه ‌فرمود: چرا نماز شب را نشسته خوانديد؟ حضرت زينب(س) پاسخ داد: مي‌خواستم بايستم، اما زانوهايم تاب و توان ايستادن نداشت!

دو شب پس از عاشورا کاروان اسرا در نيمه‌هاي شب، به پشت دروازه کوفه رسيد. آنها را نگه داشتند تا فردا با حضور مردم و همزمان با جشن پيروزي، وارد کوفه شوند. زينب در آن موقعيت نيز نماز شب خواند. در خرابه شام و در طول مسير مسافرت هم نماز شب ايشان ترک نشد.

آرامش دروني

انسان در سايه تقوا، به امنيت دل و آرامش دروني دست مي‌يابد. قرآن در سوره انعام، با طرح يک سؤال و ارائه پاسخ روشن، نکته دقيقي را مي‌آموزد. ابتدا مي‌پرسد: چه کسي استحقاق دارد امنيت دل پيدا کند؟ سپس پاسخ مي‌دهد: کسي که ايمان را زيربنا و تقوا را روبناي ساختمان دين خود قرار دهد. کسي که با اعتقاد راسخ، تقيد به ظواهر شرع دارد؛ يعني به انجام واجبات و مستحبات اهميت مي‌دهد و از محرّمات و مکروهات اجتناب مي‌ورزد، به آرامش درون و اطمينان قلبي خواهد رسيد و هدايت الهي نصيب او مي گردد: «فأيُّ الفريقين أحقُّ بالأمن إن كنتم تعلمون؟ الذين آمنوا و لم يلبسوا إيمانهُم بظلم أُولئك لهُمُ الأمنُ و هم مُهتدون».9 حضرت زينب(س) از مصاديق اين آيه شريفه به شمار مي‌رود. ايشان با ايمان قوي و تقواي مثال زدني، مشمول هدايت خاص الهي بود و از اين جهت، در آن بحران سخت، پيروز ميدان شد.

استقامت در جزر و مد روزگار

والاترين مرتبه از مراتب شجاعت، آن است که انسان در جزر و مد روزگار، خودش را نبازد و در رويارويي با پيروزيهاي بزرگ يا هنگام رخ دادن مصيبت و بلا و در مواجهه با بحران، شخصيت خود را حفظ کند و صبر و استقامت داشته باشد. طبق روايتي از رسول خدا(ص) دنيا مانند دريايي متلاطم و عميق است و مخلوقات بسياري در آن غرق مي‌شوند: «الدّنيا بحرٌ عميقٌ قد غرق فيها خلق كثير».10 اميرالمؤمنين(ع) نيز در بيان ويژگيهاي دنيا، آن را خانه‌اي پيچيده شده در بلا و مصيبت توصيف مي‌فرمايد: «دارٌ بالبلاء محفوفه».11

اساساً خاصيت دنيا اين است که روزي طبق مراد و خواسته انسان و روزي هم بر خلاف ميل او مي‌چرخد. اميرالمؤمنين(ع) در نامه‌اي به ابن‌عباس مي نويسند: «و اعلم بأنّ الدّهر يومان:‏ يومٌ لك و يومٌ عليك».12 بنابراين دنيا براي همه بالا و پايين دارد و همه بايد طعم سختي و آساني را بچشند. بايد توجه داشت که جزر و مدّ درياي زندگي در بسياري از موارد، امتحان بندگان است؛ زيرا حتما نوع بشر مورد امتحان قرار مي گيرد: «أحسب الناسُ أن يُتركوا أن يقولوا آمنّا و هُم لا يُفتنون؟ و لقد فتنّا الذين من قبلهم فليعلمنّ الله الذين صدقوا و ليعلمنّ الكاذبين».13 در اين ميان، انسان شجاع کسي است که در درياي موّاج و متلاطم دنيا، خويشتن را نبازد و خود را حفظ کند؛ اما متأسفانه بسياري از انسانها چنين نيستند. قرآن کريم انسان را ناشكيبا و كم‏طاقت توصيف مي‌کند و مي‌فرمايد: هرگاه شر و صدمه‏اى به او برسد و در موضع سختي و بلا واقع شود، بي‌تاب مي‌شود و عجز و لابه مي‌کند و اگر خيري نصيبش گردد و در رفاه باشد، بخل مي‌ورزد: «إنّ الإنسان خُلق هلُوعاً. إذا مسّهُ الشّرُّ جزُوعا. و إذا مسّهُ الخيرُ منُوعا. إلاّ المُصلّين».14

نوع انسان سبکسر است؛ يعني در جزر و مد روزگار مثل پر کاهي، خودش را به حرکت موجها سپرده و به هر سويي پرتاب مي‌شود؛ مگر کسي که به مقام عبوديت رسيده باشد. امتحان الهي براي همه، اعم از پير و جوان و زن و مرد، به شکل‌هاي گوناگون وجود دارد. اگر انسان در امتحان خود را نبازد و استقامت کند، پيروز مي‌شود و مي‌توان گفت شجاع است. البته لطف و امداد الهي و هدايت خداوند نيز براي پيروزي در امتحان، لازم است. انسان بايد همت و تلاش خود را ضميمه عنايت پروردگار کند تا موفق شود.

استقامت حضرت زينب(ع)

حضرت زينب(س) از مرتبه سوم شجاعت نيز به خوبي برخوردار بود. به خصوص در دوره اسارت که براي ايشان يک درياي پر تلاطم و مواج بود، به اعتراف دوست و دشمن، از عهده وظيفه و مسئوليت خود برآمد و هجوم مصائب و بلايا او را منزوي و منفعل نکرد؛ مثلاً در شام عاشورا پس از ديدن داغ شش برادر و دو فرزند و تحمل مصائب فراوان، وظيفه ايشان آن بود که گريه نکند و با صلابت و استواري، زنان و کودکان را که در بيابان متفرق شده بودند، جمع کرده، از آنان محافظت نمايد. ايشان در آن شرايط سخت و حتي با مشاهده صحنه‌اي که در آن دوتن از بچه‌ها دست به گردن يکديگر، از فرط تشنگي از دنيا رفته بودند، مانند يک شيرمرد به خوبي ايفاي نقش کرد. خطبه‌هايش و سخنراني افشاگرانه‌اش در کوفه و شام، در حالي که چند روزي از عاشورا نمي‌گذشت، ناشي از استقامت و استواري او بود.

حيا، عفت و غيرت

آنچه توجه جدي مي‌طلبد، به خصوص در زمان حاضر، اين است که خاندان وحي، از ابتداي مسافرت تا رسيدن به کربلا و پس از آن در دوران اسارت، هيچ‌گاه در حفظ حجاب خود کوتاهي نکردند. آنان در رعايت حيا نيز بسيار کوشا بودند و حتي در شرايط بحراني اجازه ندادند نامحرم به آنها خيره شود و خود نيز باحيا و با وقار بودند. زينب(س) در اين زمينه نيز قافله‌سالار بود و همواره با غيرت خاصي از حجاب و حياي زنان کاروان مراقبت مي‌کرد. در مجلس يزيد وقتي حضرت احساس کرد که زنان و دختران اهل بيت در معرض ديد افراد نامحرم قرار دارند، با تندي فرمود: «أمن العدل يا ابن الطُّلقاء تخديرُك حرائرك و إماءك و سوقُك بنات رسُول الله سبايا قد هتكت سُتُورهُنّ و أبديت وُجُوههُنّ تحدُو بهنّ الأعداءُ من بلد إلى بلد:15 اى فرزند رهاشدگان،16 آيا اين از عدالت است كه تو زنان و كنيزان خود را در امنيت و پشت پرده‏ بنشانى و دختران پيامبر را در بند اسارت و در برابر ديد دشمنان، در اين شهر و آن شهر بگرداني؟»

در روز يازدهم محرم هم وقتي افراد لشکر دشمن براي سوار کردن زنان و کودکان و بردن آنها به کوفه آمدند، حضرت به آنها تشر زد و اجازه نداد نزديک زنان و دختران شوند. سپس گرچه مشقت داشت، خود با کمک ام‌کلثوم، زنان و کودکان را سوار بر مرکب کردند. افزون بر اين، براي تحريک عواطف و بيدار شدن کوفيان، نحوه قرار گرفتن آنها در مرکب را طوري طراحي و برنامه‌ريزي کردند که هر کودک يتيم در دامن يکي از زنان بنشيند.

سرمشق زندگي

نتيجه عملي و اخلاقي بحث اين است که همه بايد با مطالعه سيره اهل بيت، آن بزرگواران را سرمشق خود قرار دهند. نهضت امام حسين(ع) درسهاي اخلاقي فراواني دارد و بايد علاوه بر عزاداري، به نکات درس‌آموز نهضت حسيني توجه و عمل نمود. عاشورا فضائلي همچون صبر، ايثار، شجاعت و شهادت‌طلبي را به بشريت مي‌آموزد. دقت در سيره امام حسين(ع) و حضرت زينب(س) و پيروي از آن بزرگواران، سازندگي اخلاقي و معنوي دارد و راه انسان را در سلوک معنوي هموار مي‌سازد.

امام حسين(ع) به خاطر دين خدا، از همه چيزش، حتي از بچه شيرخوارش گذشت. جوانان عزيز بايد با الگوگيري از ايشان، به خاطر دين خدا، دست کم از هوا و هوس‌ خود بگذرند و گناه نکنند؛ از دروغ، غيبت، تهمت و شايعه بپرهيزند و با اجتناب از حق‌الناس و آزار و اذيت مردم، به واجبات مخصوصاً نماز اهميت بدهند و در خدمت به خلق خدا کوشا باشند. همه بايد حضرت زينب(س) را سرمشق خود قرار دهند و با رعايت تقوا و مداومت بر عبادت، به مقام عبوديت برسند. اهتمام حضرت زينب به نماز شب، بايد الگو باشد. شجاعت شگفت‌آور حضرت بايد در زندگي شيعيان جاري شود و همه در شناخت وظيفه و عمل به وظيفه از همديگر سبقت بگيرند.
 




برچسب ها :

امام صادق عليه السّلام از وجود مبارك رسول اكرم صلى الله عليه و آله درباره مقام منتظران ظهور و علاقه مندان به ساحت قدس حضرت بقية الله روحى له الفداء و آباء گرامى اش ‍ چنين نقل فرموده اند:
طوبى لمن ادرك قائم اهلبيتى و هو مقتد به قبل قيامه يتولى وليه و يتبراء من عدوه و يتولى الائمة من قبله اولئك رفقائى و ذووا ودى و مودتى و اكرم امتى على و اكرم خلق الله على .

خوشا به حال كسانى كه قائم از اهل بيت مرا درك كنند و اقتداى به آن حضرت مى كنند (فرمانبردارى ) پيش از قيامش ، دوستان او را دوست مى دارند و با دشمنانش دشمن اند و از آنها تبرا مى جويند و ائمه معصومين قبل از آن حضرت را دوست مى دارند. اينان رفقاى من و دوستان من و بهترين افراد امت من در نزد من بلكه بهترين مخلوقات خداوند براى من هستند (گوارا باد بر صاحبان اين نعمت (ولايت ) ).
حذيفه مى گويد: ديدم رسول معظم اسلام صلى الله عليه و آله پرده كعبه را گرفته و گريه مى كند. عرض كردم يا رسول الله ! چه چيز شما را به گريه آورده است ؟

اى حذيفه ! دنيا از بين رفته يا مثل اينكه تو در اين دنيا نبودى . عرض كردم پدر و مادرم به قربانت باد! آيا علائمى هست كه دال بر وقوع چنين وضعى در دنيا باشد؟ فرمودند: آرى - اى حذيفه ! - مطالبى كه مى گويم به قلبت بسپار و با چشمت ببين و با انگشتانت شماره كن :
1. وقتى كه امت من نماز را ضايع كنند.
2. از شهوات پيروى كنند.
3. خيانت در ميان مردم زياد شود.
4. امانت و امانتدارى كم شود.
5. مشروبات الكلى بنوشند.
6. فضا تاريك شود (ممكن است به خاطر آلودگى فضا به معصيت يا دود ناشى از بنزين و غيره باشد).
7. به واسطه خشكسالى ، آب قناتها و چاهها كم مى شود - كما اينكه الان شده است -.
8. آسمان و اين فضاى لايتناهى غبارآلود شود (ممكن است كنايه از ظلمهاى جهانى باشد مانند جنگهاى جهانى از قبيل دو جنگ اول و دوم و جنگهاى پراكنده ).
9. امنيت از راههاى زمينى و هوايى برداشته شود (نظير هواپيما ربايى ، آدم دزدى ).
10. و مردم همديگر را سب و لعن كنند.
11. خانواده ها در دامن فساد سقوط كنند (مانند بى حجابى ، رقاصى ، قمار و غيره ).
12. مردم در زندگى گرفتار تجملات و مدپرستى شوند و سرانجام قناعت و ميانه روى متروك گردد.
13. افراد جامعه نسبت به يكديگر بدبين شوند و سوءظن و عدم اعتماد بر جامعه سايه افكند.
14. سالهاى دنيا پست و خوار شود.
15. درختكارى زياد شود و محصولها اندك شود.
16. قيمتها بالا رود (نرخ اجناس مورد لزوم به طور سرسام آورى بالا برود تا جايى كه زندگى را تبديل به جهنم سوزان كند).
17. بادها زياد شود (طوفانها و تندبادها مرتبا در دنيا زيانهاى سنگين جانى و مالى به بار آورد).
18. پرده از روى باطن مردم برداشته شود (و جنايتكاران و دنياپرستان و جاه طلبان شناخته شوند، يا بدان آشكار شوند يا علائم ظاهر شوند).
19. عمل شنيع لواط علنى شود (كما اينكه در انگلستان با گذراندن قانونى از تصويب مجلس لواط بلامانع شده است ).
20. خلاف ، پسنديده شود.
21. تجارت و كاسبى دچار سختى و تنگى شود و اشياء مورد درخواست كم شود.
22. تمام برنامه ها را با كمال گستاخى و خودسرى بر مبناى هواى نفس (دلم مى خواهد) پياده كنند.
23. ناسزا و فحش دادن به پدر و مادران را وسيله سرگرمى و مزاح قرار دهند.
24. آشكارا ربا بخورند و كوچكترين ترسى از خداوند نداشته باشند.
25. بى عصمتى و زنا در ميان مردم رواج پيدا كند (مراكز خودفروشى و زنا در دنيا با ابعاد گسترده اى بالاترين شاهد ماست ).
26. خشنودى و راضى بودن از زندگى و برنامه آن بسيار كم شود.
27. افراد سفيه و نادان زمام امور را به دست گيرند.
28. خيانت به انواع و اقسام مختلف در ميان همه طبقات زياد شود.
29. امانت را بى اهميت بدانند و به آن بى اعتنا باشند و افراد امين كم شوند.
30. افراد از اخلاق و كار خويش تعريف كنند.
31. نادانها به دليل نادانى خويش مشهورند.
32. مردم خانه هاى خود را بيارايند و ديوارهاى آن را زينت دهند.
33. قصرها و خانه ها بلند ساخته شود (مانند ساختمانهاى چندين طبقه اى كه آسايش و امنيت را از همسايه ها سلب مى كند.)
34. باطل را به لباس حق جلوه دهند.
35. زشتى دروغ از بين برود بحدى كه لباس راستى بر آن بپوشانند.
36. اگر كسى در كارش صحت عمل داشته باشد او را ضعيف بدانند.
37. پستى و لئامت و سرزنش يكديگر را به حساب عقل بگذارند (صاحبش را عاقل بدانند)
38. گمراه بودن و راه كج رفتن را هدايت بشمارند.
39. بيان را كورى بدانند (اگر به وسيله بيان ، حقايقى گفته شود كه به نظر آنها خوش نيايد بگويند اين شخص كور است و واقعيت دنيا را نمى بيند).
40. و خموشى را بى خردى بدانند.
41. دانشمند اگر بخواهد از علم خويش به نفع خود و جامعه حرف بزند او را جاهل و عملش را نادانى بدانند.
42. نشانه ها بسيار شود و علامتها يكى پس از ديگرى ظاهر گردد.
43. تحقيق نكرده سخنان دور از حقيقت بگويند (مردم را متهم كنند و بدون دليل آبروى بندگان خدا را بريزند).
44. آسياى مرگ بر سر جامعه بچرخد (جنگهاى خانمانسوز به راه بيندازند و افراد بيگناه را قتل عام كنند، مانند بمباران مناطق مسكونى و غير نظامى و..).
45. مردم از نظر بينش و ديد قلبى كور شوند و حقايق را نبينند (مانند جناياتى كه از زمامداران خود مى بينند و در عين حال مى گويند خوب است ).
46. كارهاى ناپسند بر اعمال خوب غلبه پيدا كند (مردم طرفدار كارهاى بد شوند).
47. محبت نسبت به يكديگر وصله رحم از دلهاى مردم برداشته شود.
48. تجارت و بازرگانى زياد شود و مردم كارهاى باطل و ناچيز را نيكو بدانند.
49. جان خود را به يكديگر به خاطر شهوتهاى زيادى كه دارند، بذل كنند.
50. كارهاى بزرگ را آسان شمارند (نظير جنگ با دولتهاى بزرگ ).
51. از پوشيدن پوستهاى حيوانات حرام گوشت (يا ذبح شرعى نشده ) باكى نداشته باشند.
52. جامه هاى نرم و زيبا و نازك بپوشند (و بدن آنها از روى لباس پيدا باشد).
53. رغبت به دنيا پيدا كنند و آن را بر آخرت مقدم بدارند (اعمال بد مردم گواه اين مطلب است ).
54. رحم از دلهاى همه مردم برود (اعم از زمامدار، تاجر، كاسب ، زن ، شوهر و غير آنها).
55. فساد جنبه عمومى پيدا كند (خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو).
56. قرآن را به بازى بگيرند (از نام آن و آياتش به نفع اهداف شوم خود سوء استفاده كنند).
57. اموال بيت المال (وجوه شرعيه ) را مال شخصى خود بدانند يا حقوق شرعيه مال خود را ندهند و بگويند مال خودمان است .
58. مسكرات را با تغيير نام حلال بدانند.
59. در وقت دادن زكات مال خود خيانت كنند (كم بدهند يا جنس نامرغوب عرضه كنند).
60. ربا را به نام خريد و فروش و اجاره دادن محلى از مقروض بگيرند.
61. در فسق و فجور مردها با مردها و زنها با زنها برابرى كنند.
62. به نافرمانى از خداوند (گناه كردن ) مباهات كنند.
63. دلهاى مردم پر از تكبر و نخوت شود و ظلم و جور در پادشاهان و نادانى در مردم (زير بار ظلم رفتن ) ظاهر شود.
64. در چنين وضعى ديندار بايد دين خود را بردارد و از اين طرف به آن طرف و از اين قله كوه به آن قله و از اين دره به دره ديگر برود تا سلامت دين داشته باشد.
65. از اسلام باقى نماند جز اسمى و از قرآن باقى نماند جز رسمى (قرآن در دلها كهنه شود و فقط اسم و رسمى از آن باقى بماند).
66. قرآن بخوانند در حالى كه از گلوگاه و استخوان ترقوه و گردن نگذرد و از وعده هاى خداوندى و وعيدهاى آن عملا در ميان مردم خبرى نباشد و از خداوند نترسند و به ياد او نباشند و از ناسخ و منسوخ قرآن بى خبر باشند.
67. در اين حالات مساجدشان آباد باشد اما دلهاشان از تقوا و ايمان تهى .
68. علما و دانشمندان آن زمان بدترين مردم روى زمين باشند و تمام فسادها و فتنه ها از ناحيه آنها برخيزد و بازگشت همه آنها (فتنه ها) به سوى خود ايشان است .
69. مردم خيّر و نيكوكار و مراكز خير از بين برود اما اهل شر و فساد بمانند.
70. مردم به خداوند عالم در كارهايشان بى اعتنا باشند و اعمالشان از روى تحقيق نباشد.
71. تنها محبوب مردم دينار و درهم باشد (ثروت دنيا از هر راهى كه بيايد، حلال يا حرام ، مانعى نداشته باشد).
72. هر قدر ثروتشان زياد شود باز بگويند فقيريم .

يا حذيفه قد ذهبت الدنيا او كانك بالدنيا لم تكن قلت فداك ابى و امى يا رسول الله فهل من علامة يستدل بها على ذلك قال نعم يا حذيفة احفظ بقلبك و انظر بعينك و اعقد بيدك اذا ضيعت امتى الصلواة و اتبعت الشهوات و كثر الخيانات و قلت الامانات و شربوا القهوات و اظلم الهوى و غار الماء و اغبرت الافق و خيفت الطرق و تشاتم الناس و فسدوا و فجرت الباعة و رفضت القناعة و ساءت الظنون و تلاشت السنون و كثرت الاشجار و قلت الثمار و غلت الاسعار و كثرت الرياح و تبينت الاشراط و ظهر اللواط و استحسنوا الخلف و ضاقت المكاسب و قلت المطالب و استمروا بالهوى و تفاكهوا بينهم بشتيمة الاباء و الامهات و اكلوا الربا و فشا الزنا و قل الرضا و استعملوا السفهاء و كثرت الخيانة و قلت الامانة و ذكى كل امرء نفسه و عمله و اشتهر كل جاهل بجهله و زخرفت جدران الدور و رفع بناء القصور و صار الباطل حقا و الكذب صدقا و الصحة عجزا و اللؤ م عقلا و الضلالة هدى و البيان عمى و الصمت بلاهة و العلم جهالة و كثرت الايات و تتابعت العلامات و تراجموا بالظنون و دارت على الناس رحى المنون و عميت القلوب و غلب المنكر المعروف و ذهب التواصل و كثرت التجارات و استحسنوا البطالات و تهادوا انفسهم بالشهوات و تهاونوا بالمعضلات و ركبوا جلود النمور و اكلوا الماءتور و لبسوا الحبور و آثروا الدنيا على الاخرة و ذهبت الرحمة من القلوب و عم الفساد و اتخذوا كتاب الله لعبا و مال الله دولا و استحل الخمر بالنبيذ و النجش بالزكوة و الربا بالبيع و تكافاء الرجال بالرجال و النساء بالنساء و صارت المباهات فى المعصية و الكبر فى القلوب والجور فى السلاطين و السفاهه فى سائر الناس فعند ذلك لا يسلم لذى دين دينه الا من فر بدينه من شاهق الى شاهق و من واد الى واد و ذهب الاسلام حتى لايبقى الا اسمه و اندرس القران من القلوب حتى لايبقى الا رسمه يقرؤ ن القرآن لا يجاوز تراقيهم لا يعلمون بما فيه من وعد ربهم و وعيده و تحذيره و تنذيره و ناسخه و منسوخه فعند ذلك تكون مساجدهم عامرة و قلوبهم خاربة من الايمان علمانهم شر خلق الله على وجه الارض منهم بدت الفتنة و اليهم تعود و يذهب الخير و اهله و يبقى الشر و اهله و يصير الناس بحيث لايعباء الله بشى ء من اعماله قد حبب اليهم الدينار و الدارهم حتى ان الغنى ليحدث نفسه بالفقر




برچسب ها :

با توجه به خصلت، مرام و شخصیت جوانان در عصر ظهور، اکثر یاران امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از این گروه سنی هستند؛ چراکه دارای ویژگی هایی هم چون صفای باطن، زیباگرایی، شجاعت و شهامت، نوگرایی، وفاداری، آزادگی، فداکاری و... هستند که تمام این ها در حکومت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نمود می یابد.[1]
حال باید دید جوانانی که عاشق حضرت هستند، در دوران غیبت چه باید بکنند؟
وظایف اصلی و مهم جوانان منتظر در چهار بخش، مورد بررسی قرار می گیرد: 1. معرفت 2. محبت 3. اطاعت 4. فعالیت.
1. معرفت: یکی از مسائل حیاتی و اساسی شناخت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف معرفت است که مایه رشد و تعالی است:
گر معرفت دهندت بفروش کیمیا را
گر کیمیا دهندت، بی معرفت، گدایی
امام علی علیه السلام در فرمایشی به کمیل درباره اصل معرفت می فرماید: «ای کمیل! هیچ حرکت و فعالیتی نیست، مگر این که در آن نیازمند شناخت و آگاهی هستی[2].»
موضوع مهدویت هم نیازمند معرفت و شناخت است؛ لذا جوانان باید با امام زمان خود و مسائل پیرامون او به نحو احسن آشنا شوند. ابونصر( از خدمت گذاران امام حسن عسکری علیه السلام و از کسانی که پیش از غیبت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف به حضور آن حضرت، مشرف شده است). در دیداری که با امام داشت، امام از او پرسید: «آیا مرا می شناسی؟» پاسخ داد: «آری؛ شما سرور من و فرزند سرور من هستید.» امام فرمود: «مقصد من، چنین شناختی نیست.» ابو نصر عرضه داشت: «مقصود شما چیست؟ خودتان بفرمایید.» امام فرمود: «من آخرین جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هستم و خداوند به برکت من، بلا را از خاندان و شیعیانم دور می کند[3].»
شناخت درست امام،همچنین طریق معرفت واقعی به خدا می باشد. امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید: «... ما بر شما سه حق داریم: اینکه به فضل ما معرفت پیدا کنید، پیرو ما باشید و انتظار فرج را بکشید...»[4]
بنابراین در دوران غیبت، شناخت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ، رمز حیات و هویت ماست. لازم است به امام خود معرفت داشته باشیم؛ چراکه اگر او را نشناسیم، گمراه خواهیم بود و زندگی جاهلی خواهیم داشت: «هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت می میرد[5].» همچنین امام صادق علیه السلام می فرماید: «خداوند از بندگان عملی را نمی پذیرد مگر به معرفت و شناخت ما[6].»
2. محبت: محبت تابع معرفت و شناخت است و هرچه شناخت بیشتر شود، محبت نیز بیشتر خواهد شد.
هرگز دل من، چون تو یار دگری نگزید
برخاست که بگزیند یار دگرم بودی
اگر انسان دارای همتی بلند باشد، دنبال محبوب حقیقی می رود. اگر عاشق امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بشویم و او را دوست بداریم، رنگ محبوب به خود می گیریم و بوی او را با خود داریم؛ چراکه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آنقدر ما را دوست دارد که بلاها را از ما دفع می کند و در حق ما دعا می کند. چقدر خوب است این محبت، طرفینی باشد؛ یعنی ما عاشقان هم برای ظهور و سلامتی او دعا کنیم. این طور نباشد که فقط هنگام مشکل و گرفتاری به سراغ او برویم.
باید نوعی زندگی کنیم که دل آن حضرت، خوشنود شود؛ کسی که ادعای محبت و دوستی اولیای الهی را دارد باید عمل به خواسته آنها را سرلوحه اعمالش قرار دهد.
3. اطاعت: یکی از زیبایی ها و لذت های جوانی، گذراندن عمر در راه اطاعت الهی است که باعث توجه و عنایت ربوبی می شود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «خداوند جوانی را دوست دارد که جوانی خود را در راه اطاعت خدا سپری کند»[7].
باید دانست اطاعت از ولی خدا همانند اطاعت از پروردگار است و انسانی که ادعای دوستی با خدا و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را دارد باید سعی در اطاعت داشته باشد.در زیارت جامعه کبیره آمده است«مَنْ أَطَاعَکُمْ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّه؛هر کس شما را اطاعت کند ،خدا را اطاعت کرده است ».
«جابر بن عبدالله انصاری» می گوید: «امام باقر علیه السلام به من فرمود: «آیا کسی که ادعای تشیع می کند، همین که بگوید ما را دوست دارد، کافی است؟ سوگند به خدا، شیعیان ما نیستند، مگر آنان که از خدا تقوا می کنند و به امانتداری و زیادی در ذکر خدا و روزه و نماز و نیکی به والدین و... شناخته می شود».
بنابراین جوانِ منتظر باید ضمن اظهار علاقه مندی و محبت به خدا و اهل بیت علیهم السلام ایشان، مطیع فرمان نیز باشد. با این حال اگر مرتکب معصیت شد، آستان الهی درگاه نومیدی نیست؛ بلکه راه توبه و انابه باز است. همانگونه که خود امام زمان علیه السلام هم از خداوند متعال می خواهد که توفیق بازگشت و توبه را به جوانان ارزانی بدارد: «خدایا! به جوانان توفیق توبه و انابه عنایت فرما»[8]
جوان که با ترک شهوات، راه اطاعت را در پیش می گیرد، پرواز ملکوتی را آغاز کرده و بسان ملائک می شود؛ همانگونه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «خداوند می فرماید: «ای جوانی که شهوت های مبتذل خود را ترک کرده ای! تو در نزد من همانند بعضی از فرشتگان هستی».[9]
4. فعالیت: نقش اصلی جوانان این است که باید در عرصه مهدویت، فعال و پویا و به روز باشند؛ چرا که دشمنان مهدویت بسیار فعال هستند در این بین، توقع از جوانان ایران زمین بیشتر است؛ چرا که در طول تاریخ جایگاه ویژه ای داشته و در آینده هم دارند.
پیامبر درباره یاران ایرانی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دست مبارک خود را به شانه سلمان فارسی; نهادند و فرمودند: «منظور از یاران امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ، هم وطنان این شخص است.» سپس فرمودند: «اگر دین به ستاره ثریا بسته باشد و در آسمان ها قرار گیرد، مردانی از فارس آن را در اختیار خواهند گرفت»[10]
پس یاران و شیفتگان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در دوران غیبت، باید بینش های خود را نسبت به خداوند، امام و جهان هستی بالا ببرند چون برنامه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ، جهانی است، یاران آن حضرت نیز باید نگاه های وسیع و جهانی داشته باشند و استراتژی درستی را جهت زمینه سازی برای ظهور و انقلاب جهانی حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف طراحی کنند. از طرفی باید روحیه شجاعت، ایثار، بردباری، یکدلی و استواری را نیز در خود تقویت کند.
خداوند به همه ما توفیق کسب صفات و خصال یاران امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را عنایت فرماید تا در مرحله اول یک مهدی باور و در مرحله بعد، یک مهدی یاور و در مرحله پایانی، یک مهدی زیست واقعی باشیم. ان شاءالله.
 




برچسب ها :

امروز وظیفه ما چیست؟ اندکی در این باره درنگ کنیم و نگذاریم که اگر آن روز حسین(ع) تشنه لب را کشتند، امروز نیز آن جنایت تکرار شود؛ کسانی بعد از عاشورا آمدند و خواستند از سیدالشهدا پیروی کنند اما حرکت شان تأثیری که باید را نداشت؛ توابین آمدند اما نتوانستند آن کاری که باید را انجام دهند چرا که اگر زمان بگذرد دیگر جواب نمی دهد.

* همچنین زمانی که امام حسن مجتبی(ع) به امت خود فرمودند معاویه به عهدش وفا نمی کند، باید گوش می کردند چرا که در زمان نزاع بین حق و باطل انسان باید سریع تشخیص دهد و عمل کند.

* توابین تعدادشان از شهدای کربلا بیشتر بود و آن ها هم طی یک روز به شهادت رسیدند اما اثر آن با اثر کار شهدای کربلا متفاوت بود. علت آن این است که در زمان خاصی که باید دست در دست امام حسین(ع) می گذاشتند، جبهه ولی خدا را یاری می کردند و مصلحت اندیشی ها را کنار می گذاشتند، نیامدند.

* توابین کاری را که باید در وقت خودش انجام می دادند انجام ندادند، در تصمیم گیری خود دچار شک و تردید شدند و دیر تشخیص صحیح دادند که این به علت تجزیه و تحلیل های عقلانی شان بود در حالی که ولی خدا بر این مسائل بیش از هر کس دیگری آگاه است.

* «عبیدالله بن جعفر جعفی»، از افرادی است که جزو مرددین عاشورا محسوب می شود، در برابر دعوت امام(ع) برای پیوستن به سپاه ایشان، به امام پیشنهاد داد به یمن رفته و از آن جا یار جمع کند چرا که کربلا جای جنگیدن نیست، اما این در حالی بود که ولی خدا این مسائل را بهتر از هر کس دیگری تشخیص می دهد و اگر اجازه می دادند جن و انس به یاری ایشان می شتافتند، اما امام به تکلیف عمل کردند و لذا هیچ کس بدون اتصال به ولایت در مسیر صحیح قرار نمی گیرد.

* فتنه معلول شبهه است و اگر شبهات فضا را تیره و تار کنند، فتنه بروز می کند و باید برای رفع شبهه به فوق تخصص آن رجوع کرد چرا که همین شبهات باعث به آتش کشیده شدن در خانه حضرت زهرا(س) شد؛ همین که عده ای گفتند زهرا(س) مثل همه زن های دیگر، و علی(ع) نیز مثل همه مرد هاست و فضای جامعه را به سمتی بردند که مردم ایستادند و این واقعه را نگاه کردند و کمکی نکردند.

* برخی برای همراهی با ولایت منت می گذارند؛ حال آن که ولی خدا نیازی ندارد و «هل من ناصر ینصرنی» امام حسین(ع) نیز برای نجات یاران ایشان بود و از طرف دیگر باید به این نکته توجه داشت که ملاک، حال فعلی افراد است؛ خیلی ها گذشته خوبی داشته اند اما عاقبت به شر شدند و در مقابل نیز بودند افرادی که در چند قدمی عاقبت به شری بودند اما عاقبت به خیر شدند که نمونه اتم و اکمل آن «حر بن یزید ریاحی» است.

* دومین ویژگی یاران حقیقی ولی خدا، برداشتن بار از دل ولی خدااست؛ یاران ولی خدا نه تنها باری بر دوش ایشان نگذاشته و منتی بابت یاری خود نمی گذارند، بلکه بار را از دل ولی خدا نیز بر می دارند. یاران حقیقی ولی خدا، تنها راه سعادت را طریق ولایت می دانند و ضمناً پیوسته به یاد مرگ هستند و در امور خیر به خصوص یاری ولی خدا اهل سرعت و سبقت اند.

* ثمره سلوک با اباعبدالله(ع) و گره خوردن با ابتلای اباعبدالله(ع)، احیای عقل تعطیل شده است چرا که بر مبنای حدیث نبوی(ص) که حرارت ناشی از شهادت امام حسین(ع) را در دل های مومنان ابدی دانسته اند، این حرارت عاملی برای حرکت و حیات است و لذا اگر از رهگذر گریه بر امام حسین(ع) حرکت کنیم، ویروس گناه و معصیت از بین می رود.، پنجمین شب مراسم عزاداری دهه آخر ماه صفر با سخنرانی حجت الاسلام سیدحسین مؤمنی، استاد حوزه علمیه قم و مداحی حاج محمدرضا طاهری و کربلایی حسین طاهری شب گذشته در حسینیه آیت الله هاشمی شاهرودی برگزار شد.

گزیده سخنان حجت الاسلام مؤمنی به شرح زیر است:

*افرادی که بر اساس سند چشم انداز حسینی(ع) سیر کردند، استوار در جبهه ایشان ماندند و بر همین اساس به ویژگی هایی چون تسلیم، تصدیق و وفا رسیدند.

*امروز وظیفه ما چیست؟ اندکی در این باره درنگ کنیم و نگذاریم که اگر آن روز حسین(ع) تشنه لب را کشتند، امروز نیز آن جنایت تکرار شود؛ کسانی بعد از عاشورا آمدند و خواستند از سیدالشهدا پیروی کنند اما حرکت شان تأثیری که باید را نداشت؛ توابین آمدند اما نتوانستند آن کاری که باید را انجام دهند چرا که اگر زمان بگذرد دیگر جواب نمی دهد.

* همچنین زمانی که امام حسن مجتبی(ع) به امت خود فرمودند معاویه به عهدش وفا نمی کند، باید گوش می کردند چرا که در زمان نزاع بین حق و باطل انسان باید سریع تشخیص دهد و عمل کند.

* توابین تعدادشان از شهدای کربلا بیشتر بود و آن ها هم طی یک روز به شهادت رسیدند اما اثر آن با اثر کار شهدای کربلا متفاوت بود. علت آن این است که در زمان خاصی که باید دست در دست امام حسین(ع) می گذاشتند، جبهه ولی خدا را یاری می کردند و مصلحت اندیشی ها را کنار می گذاشتند، نیامدند.

* توابین کاری را که باید در وقت خودش انجام می دادند انجام ندادند، در تصمیم گیری خود دچار شک و تردید شدند و دیر تشخیص صحیح دادند که این به علت تجزیه و تحلیل های عقلانی شان بود در حالی که ولی خدا بر این مسائل بیش از هر کس دیگری آگاه است.

* «عبیدالله بن جعفر جعفی»، از افرادی است که جزو مرددین عاشورا محسوب می شود، در برابر دعوت امام(ع) برای پیوستن به سپاه ایشان، به امام پیشنهاد داد به یمن رفته و از آن جا یار جمع کند چرا که کربلا جای جنگیدن نیست، اما این در حالی بود که ولی خدا این مسائل را بهتر از هر کس دیگری تشخیص می دهد و اگر اجازه می دادند جن و انس به یاری ایشان می شتافتند، اما امام به تکلیف عمل کردند و لذا هیچ کس بدون اتصال به ولایت در مسیر صحیح قرار نمی گیرد.

* فتنه معلول شبهه است و اگر شبهات فضا را تیره و تار کنند، فتنه بروز می کند و باید برای رفع شبهه به فوق تخصص آن رجوع کرد چرا که همین شبهات باعث به آتش کشیده شدن در خانه حضرت زهرا(س) شد؛ همین که عده ای گفتند زهرا(س) مثل همه زن های دیگر، و علی(ع) نیز مثل همه مرد هاست و فضای جامعه را به سمتی بردند که مردم ایستادند و این واقعه را نگاه کردند و کمکی نکردند.

* برخی برای همراهی با ولایت منت می گذارند؛ حال آن که ولی خدا نیازی ندارد و «هل من ناصر ینصرنی» امام حسین(ع) نیز برای نجات یاران ایشان بود و از طرف دیگر باید به این نکته توجه داشت که ملاک، حال فعلی افراد است؛ خیلی ها گذشته خوبی داشته اند اما عاقبت به شر شدند و در مقابل نیز بودند افرادی که در چند قدمی عاقبت به شری بودند اما عاقبت به خیر شدند که نمونه اتم و اکمل آن «حر بن یزید ریاحی» است.

* دومین ویژگی یاران حقیقی ولی خدا، برداشتن بار از دل ولی خدااست؛ یاران ولی خدا نه تنها باری بر دوش ایشان نگذاشته و منتی بابت یاری خود نمی گذارند، بلکه بار را از دل ولی خدا نیز بر می دارند. یاران حقیقی ولی خدا، تنها راه سعادت را طریق ولایت می دانند و ضمناً پیوسته به یاد مرگ هستند و در امور خیر به خصوص یاری ولی خدا اهل سرعت و سبقت اند.

* ثمره سلوک با اباعبدالله(ع) و گره خوردن با ابتلای اباعبدالله(ع)، احیای عقل تعطیل شده است چرا که بر مبنای حدیث نبوی(ص) که حرارت ناشی از شهادت امام حسین(ع) را در دل های مومنان ابدی دانسته اند، این حرارت عاملی برای حرکت و حیات است و لذا اگر از رهگذر گریه بر امام حسین(ع) حرکت کنیم، ویروس گناه و معصیت از بین می رود.
 




برچسب ها :

آیت الحق مرحوم حاج میرزا علی قاضی طباطبائی درباره ماه‌های رجب، شعبان و رمضان فرمود:
هان! ای برادران عزیز و گرامیم؛ آگاه باشید! متوجّه و هشیار باشید که ما در قرقگاه زمانی (ماه‌های رجب، شعبان و رمضان) داخل شده‌ایم!
و همان‌گونه که در زمین‌های حرم باید از محرّمات اجتناب نمود و ارتکاب یک سلسله اعمالی که در جایی جرم نیست، امّا در حرم جرم محسوب می‌شود، در این ماه‌ها هم که قرقگاه زمانی محسوب می‌شوند، چنین است و باید با هشیاری و مواظبت در آن وارد شد و به همان نحو که در قرقگاه مکانی که حرم است، انسان به کعبه نزدیک می‌شود، در این ماه‌ها هم که قرقگاه زمانی است، انسان به مقام قرب خداوند می‌رسد. پس چقدر نعمت‌های پروردگار بر ما بزرگ و تمام است؟! و او هرگونه نعمتی را بر ما تمام نموده است.
پس حال که چنین است، قبل از هر چیز، آنچه که بر ما واجب و لازم می‌باشد، توبه ایست که دارای شرایط لازم و نمازهای معلومه است1 و پس از توبه، واجب ترین چیز بر ما، پرهیز از گناهان صغیره و کبیره است تا جایی که توان و قدرت و استطاعت داریم!.
پس به راستی، هر کسی که در صدد متذکّر شدن به ذکر حقّ و در مقام خشیّت از ذات اقدس حضرت حقّ متعال بوده باشد، می تواند از راه مراقبه و محاسبه و معاتبه و معاقبه متذکّر گردد!.
پس از این مرحله، با دل‌های خود، به خداوند رو آورده، بیماری‌های گناهانتان را معالجه و مداوا نمائید و به وسیلۀ استغفار، بزرگی و سنگینی عیوب خود را کاهش دهید و بپرهیزید از اینکه حریم الهی را بشکنید و پرده‌های حجاب را بالا زده، حرمت حرم را هتک نمائید!
زیرا به راستی چنین شخصی در نظام تکوین بی آبرو و مهتوک است؛ گرچه خداوند کریم از روی کرمش، به حسب ظاهر، آبروی او را حفظ نماید و همین جزای اوست و نیازی به مجازات پروردگار ندارد!.
و امّا دستورالعمل این سه ماه:
1. بر شما باد به اینکه نمازهای فریضۀ خود را با نوافل آن که مجموعاً پنجاه و یک رکعت است، در بهترین اوقاتشان انجام دهید و اگر نتوانستید چهل و چهار رکعت آن را به جا بیاورید؛
2. و امّا در مورد نافلۀ شب، به خصوص باید بدانید که: انجام دادن آن در نظر مؤمنان و سالکان حضرت معبود، از واجبات است و هیچ چاره‌ای جز به جا آوردن آن نیست؛
3. بر شما باد به قرائت قرآن کریم در نافله‌های شب! که انسان را حرکت داده، سیر او را سریع می‌نماید و برای او بسیار مفید است. پس تا می‌توانید در شب‌ها قرائت قرآن کنید، زیرا قرائت قرآن شراب مؤمنان است؛
4. بر شما باد به انجام دادن اوراد و أذکاری که هر یک از شما به عنوان دستور در دست دارید و بر شما باد به مداومت سجدۀ یونسیّه و گفتن ذکر یونسیّه: «لا إلهَ إلا أنتَ سُبحانکَ إنی کُنْتُ مِن الظالمین7» در سجده از پانصد تا هزار مرتبه؛
5. بر شما باد به زیارت مشهد اعظم، که مراد همان حرم مطهّر امیرمؤمنان(ع) و قبر نورانی آن بزرگوار است و نیز سایر مشاهد مشرّفۀ اهل‌بیت(ع) و مساجد معظّمه، مانند: «مسجد الحرام»، «مسجدالنّبی»، «مسجد کوفه»، «مسجد سهله» و به طور کلّی هر مسجدی از مساجد؛ زیرا مؤمن در مسجد، همانند ماهی است در آب دریا!
6.هیچ‌گاه پس از نمازهای واجب خود، تسبیحات حضرت صدّیقه(س) را ترک ننمایید؛ زیرا این تسبیحات، یکی از انواع «ذکر کبیر» شمرده شده است؛
7.یکی از وظایف مهم و لازم برای سالک إلی‌الله، دعا برای فرج حضرت حجّت(عج) در قنوت «وَتْر» است. بلکه باید در هر روز و در همۀ اوقات و همۀ دعاها، برای فرج آن بزرگوار دعا نمود؛
8.یکی دیگر از وظایف لازم و مهم، قرائت زیارت جامعه، معروف به «جامعۀ کبیره» در روز جمعه است؛
9. لازم است که قرائت قرآن حتماً کمتر از یک جزء نباشد؛
10. تا می‌توانید بسیار به دیدار و زیارت برادران نیکوکار خود بشتابید؛ زیرا به راستی آنها برادرانی هستند واقعی که در تمام مسیر، همراه انسانند و با رفاقت خویش، آدمی را از تنگناها و عقبات نفس عبور می‌دهند!؛
11. به زیارت اهل قبور ملتزم باشید؛ ولی نه به صورت مداوم و همه روزه (مثلاً در هفته، یک روز انجام بگیرد) و نباید زیارت قبور در شب واقع گردد.




برچسب ها :



صفحه قبل 1 ... 32 33 34 35 36 ... 58 صفحه بعد