درباره

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ جهت آشنایی با اهل بیت(ع) می باشد و شعر هایی از کتاب «از خدا تا خدا» که نوشته خودم است در اینجا قابل رویت است
منوی اصلی
جستجو
مطالب پيشين
آرشيو مطالب
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
لينک دوستان
پيوندهاي روزانه
نويسندگان
کاربردی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 132
بازدید دیروز : 172
بازدید هفته : 304
بازدید ماه : 1335
بازدید کل : 60390
تعداد مطالب : 573
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

سایت خدماتی بیست تولز









بدون ترديد از سويي شناساندن حضرات معصومين علیهم السلام براي نسل نو بر مبلّغان و متوليان فرهنگ ديني امري شايسته و ضروري است، و از سويي ديگر نامها و القاب آن گراميان حكايت گر برخي از ويژگيهاي زيباي اخلاقي و اجتماعي آنان مي باشد...

و امّا علّت ناميده شدن امام دهم، علي بن محمد علیه السلام به نقي، برخي گفته اند: «حضرت ابا الحسن علي بن محمد علیه السلام به نقي نامگذاري شد، به خاطر نقاء و حسن باطنش.» (1)
امام علي النقي علیه السلام را «هادي» نيز مي گويند؛ زيرا كه آن گرامي در دوران امامت خود بهترين راهنماي مردم بود. در اينجا به يك مورد از روشهاي هدايتگرانه آن گرامي اشاره مي كنيم:

بهترين شيوه راهنمايي مردم
روزي «محمد بطحايي» - كه از خاندان ابو طالب؛ ولي از پيروان بني عباس بود – از حضرت هادي علیه السلام نزد متوكل بدگويي كرد و گفت: در خانه او اموال و سلاح است. متوكل به «سعيد حاجب» دستور داد كه شبانه به منزل آن حضرت هجوم برده و تمام اموال و سلاحهايي را كه در خانه او يافت مي شود، براي وي بياورد. «ابراهيم بن محمد» اين واقعه را از زبان سعيد حاجب چنين نقل مي كند:
شبانه به سراي امام هادي علیه السلام رفتم. نردباني همراه داشتم. به وسيله آن خود را به بالاي بام خانه رساندم و در تاريكي از پلكان فرود آمدم. نفهميدم چگونه به صحن خانه رسيدم كه ناگهان آن حضرت مرا از درون خانه صدا كرد و فرمود: «سعيد! همان جا بمان تا برايت شمع بياورند!» مدتي نگذشت كه برايم شمعي آوردند و من به صحن منزل رفتم. آن حضرت با كلاه و رداي پشمين بر تن روي سجاده اش كه بر حصيري پهن بود، رو به قبله نشسته بود. به من فرمود: «اين اتاقهاست، برو بگرد.» وارد اتاقها شدم و آنها را مورد بازرسيث قرار دادم و چيزي در آنها نيافتم. تنها كيسه زري ديدم كه به مُهر مادر متوكل ممهور بود، و كيسه هايي نيز يافتم كه از همان مهر داشتند. امام هادي علیه السلام فرمود: «اين سجاده!» سجاده را بالا زدم، شمشيري يافتم كه غلاف نداشت. من نيز كيسه ها و شمشير را برداشته، براي متوكل بردم.
چون متوكل به مهر مادرش بر روي كيسه نگريست، كسي را در پي او فرستاد، مادرش نزد او آمد. متوكل درباره آن كيسه ها پرسيد و مادرش پاسخ داد: من به هنگام بيماري تو نذر كردم كه اگر بهبودي يابي، ده هزار دينار براي حضرت هادي ببرم و اين دينارها همان است. چنان كه مي بيني امام حتي كيسه ها را باز هم نكرده است!!
متوكل كيسه آخر را گشود، در آن چهارصد دينار بود. آن گاه دستور داد كه كيسه ها را پيش كيسه هاي ديگر ببرند و با دينارهايي كه در آنها بود، به علاوه شمشير به امام هادي علیه السلام بازگردانند.

وي مي گويد: من كيسه ها را به همراه شمشير دوباره باز گرداندم. از امام خجالت مي كشيدم، از اين رو به حضرت عرض كردم: سرورم! بر من گران بود بدون اجازه شما وارد خانه شوم؛ اما چه كنم كه مأمور بودم. امام فرمود: «آنان كه ستم كردند به زودي خواهند دانست كه بازگشت شان به كجا خواهد بود.» (2)

پی نوشت :

1) اعلام الوري بأعلام الهدي، ص 355.
2) شعراء/ 227. بحار الانوار، ج 50، ص 199 و 200




برچسب ها :

امام رضا (ع) کامل ترین شما در ایمان خوش اخلاق ترین شماست .

امام رضا (ع) حقیقت ایمان انجام واجبات و دوری از محرمات است .

حضرت محمد (ص) هرکس با محبت آل محمد از دنیا برود شهید از دنیا رفته است.

امام صادق (ع) انسان ها چهار دسته اند :

1- انسانی که قرآن به او داده شده ولی ایمان ندارد.

2-انسانی که قرآن به او داده شده و ایمان دارد .

3 - انسانی که نه قرآن دارد نه ایمان

4- انسانی که ایمان دارد ولی قرآن به او داده نشده است .

امام باقر (ع) سه چیز است که هم ثواب اخروی دارد و هم ثواب دنیوی

1- انجام حج ، فقر را از بین می برد.

2 - صدقه دادن بلا را رفع می کند.

3 - احسان و نیکی به مردم موجب افزایش عمر می گردد.




برچسب ها :

امام على عليه السلام :به عبد صالح ، يعنى لقمان ، گفته شد: كدام يك از مردمان ، با فضيلت‏ترند؟
گفت: «مؤمنِ برخوردار» .
گفته شد: از مال؟
گفت: «نه ؛ ليكن برخوردار از دانشى كه اگر به او محتاج شدند ، از دانشش سود برند و اگر از او بى‏نياز شدند، خودش به آن اكتفا كند» .

امام على عليه‏السلام :وقتى براى گفتار ، زمان مناسبى نمى‏بينى سخن مگو .

امام على عليه‏السلام :بهترين گفتار آن است كه ترتيب نيك ، بدان آراستگى ببخشد و خاص و عام آن را بفهمند .

امام على عليه‏السلام :نيكويى گفتار در كوتاه بودن آن است .

امام على عليه‏السلام :آفت سخن ، طولانى كردن آن است .

امام على عليه‏السلام :پيامبر خدا از به كار گرفتن كارگر ، پيش از تعيين مزدش نهى فرمود .

امام على عليه‏السلام :با فرودست خود مهربان باش تا فرادستت با تو مهربان باشد .

امام على عليه‏السلام :به احترام پدر و معلّمت از جاى برخيز ، گرچه فرمان‏روا باشى .

امام على عليه‏السلام :عادل‏ترين مردم كسى است كه بيش از همه به حق داورى كند .

امام على عليه‏السلام : بدترين شهرها ، شهرى است كه در آن ايمنى نباشد .

امام على عليه‏السلام :رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به ما فرمان داد كه با اهل گناه با چهره‏اى درهم كشيده روبه رو شويم .




برچسب ها :

مقدمه
در نظام اعتقادى اسلام، امر به معروف و نهى از منكر، جايگاه خاصى دارد كه بدون فهم آن، نمى‏توان جايگاه آن را در منظومه فكری امام علی (علیه السلام) دريافت. بدين روى به‏ اجمال نظرگاه قرآن كريم را درباره اين فريضه، يادآور مى‏شويم:
يك: امت اسلامى، بهترين امت است؛ چرا كه امر به معروف و نهى از منكر مى‏كند و همين عامل رستگارى او است. (1) بدين‏ ترتيب مى‏توان گفت امر به معروف و نهى از منكر، از ضروريات ايمان و رستگارى امت است.
دو: دست شستن از نهى از منكر و بى‏ اعتنايى به رواج منكرات، نشان بدكردارى و تباهى انسان است. (2)
سه: بر اثر ترك اين فريضه، جامعه دچار تباهى مى‏شود. در اين هنگام، تنها آمران به معروف و ناهيان از منكر نجات پيدا مى‏كنند و بدكاران و سهل ‏انگاران، دچار عذاب مى‏گردند. (3)
چهار: امر به معروف و نهى از منكر، كارى خدايانه است و خداوند از خود به عنوان كسى كه به معروف فرمان مى‏دهد و از منكر باز میدارد، ياد مى‏كند. (4) از اين نكته مى‏توان نتيجه گرفت كه عقل آدمى پيش از حكم شرع مستقلاً به پاره‏اى معروف‏ها و منكرها شناخت پيدا مى‏كند.
پنج: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) نيز يكى از وظايفش امر به معروف و نهى از منكر است و از اين‏رو، اين كارى پيامبرانه است. (5)
شش: امر به معروف و نهى از منكر، نشان پيوستگى مؤمنان به يكديگر و جلوه همبستگى جامعه اسلامى است. (6)
هفت: امر به معروف و نهى از منكر، مكمل فريضه‏ هايى چون نماز و زكات است و غالباً در قرآن در كنار آنها آمده است (7) كه نشان ‏دهنده بعد اجتماعى و عملى دين مبين اسلام است.
هشت: اجراى اين فريضه، ممكن است سختى‏ هايى در پى داشته باشد؛ اما بايد آن را تحمل كرد كه اين از كارهاى استوار است. (8)
نه: گرچه براى تحقق اين فريضه بايد كوشيد، لازم است از منطق الايسر فالايسر و ترتيب و به كار بردن زبان خوش و منطق درست استفاده كرد. (9)
ده: بهترين امر به معروف و نهى از منكر، آن است كه انسان نخست خود را مخاطب آن سازد و از خود بياغازد. بى‏ اثرترين كار آن است كه انسان خود را فراموش كرده، واعظ و اندرزگوى ديگران باشد. بدين‏ ترتيب هم كارش بى‏ نتيجه خواهد ماند و هم زمينه مغضوب شدن خود را فراهم خواهد آورد. (10) با در نظر گرفتن اين تأكيدات و نكات، مى‏توان ديدگاه امام را درباره امر به معروف و نهى از منكر دريافت. رويكرد امام به اين فريضه، مبتنى بر اين ميراث ارجمند است و گاه سخنان امام در اين باب، ترجمان آيات قرآن و حتى گاه عين آيات قرآنى است. در اين نوشتار مباحث را در چند محور مى‏آوريم:
1. جايگاه سياسى امر به معروف و نهى از منكر؛
2. شرايط امر به معروف و نهى از منكر؛
3. مراتب امر به معروف و نهى از منكر؛
4. آداب امر به معروف و نهى از منكر؛
5. امام و حسبه.
گفتار اول: جايگاه سياسى امر به معروف و نهى از منكر
تعبير امر به معروف و نهى از منكر، از تعبيرات كليدى و پربسامد در سخنان امام علی (علیه السلام) است كه در مناسبت‏هاى گوناگون و به دلايل مختلف بر آن انگشت مى‏گذارد و از آن سخن مى‏گويد. از اين رو مى‏توان گفت كه اين تعبير از اهميت فراوانى نزد امام برخوردار است. براى دريافت جايگاه آن نزد امام، اين مطلب را در چند محور زير پى مى‏گيريم:
الف. مفهوم سياسى امر به معروف و نهى از منكر؛
ب. هدف و غايت دين؛
ج. فلسفه حكومت اسلامى؛
د. تأمين حقوق همگان؛
ه. حفظ نظام اجتماعى سالم؛
و. مكانيزم نظارتى در حكومت اسلامى؛
ز. رويكرد اجرايى به اين فريضه؛
ح. موانع تحقيق و اجراى امر به معروف و نهى از منكر.
الف. مفهوم سياسى امر به معروف و نهى از منكر
براى فهم عميق معناى امر به معروف و نهى از منكر نزد امام علی (علیه السلام) بايد خود را از معناى رايج و محدود آن نجات دهيم و به اين مسئله از منظر حضرت بنگريم. تلقى رايج از امر به معروف و نهى از منكر غالبا خرد و محدود است و آن را منحصر به حوزه احكام عبادى و پاره‏اى از مسائل پيش پا افتاده اجتماعى كرده ‏اند. حال آن كه از نظر امام، معروف هر آن كردار و رفتار و اعتقاد پسنديده‏ اى است كه عقل سليم انسان بدان حكم، و قرآن و سنت آن را تأييد مى‏كند. از اين منظر هر خير و خوبى در دامنه معروف مى‏گنجد، از آشتى دادن ميان زن و شوهر (11) تا ارزان‏ فروشى و رعايت انصاف در معاملات و همين‏طور تا بسيج عمومى براى جهاد.
سنت فقهى ما بر اين قرار است كه مباحث امر به معروف در كتاب الجهاد و به عنوان بخشى از آن نقل مى‏شود. در صورتى كه امام همه نيكى‏ها و حتى جهاد در راه خدا را در يك طرف مى‏گذارد و امر به معروف و نهى از منكر را از آنها برتر مى‏شمارد و مى‏فرمايد: «همه كارهاى نيك و جهاد در راه خدا، در كنار امر به معروف و نهى از منكر، جز دميدنى به درياى پهناور نيست. (12) » در واقع از نظر امام، جهاد، خود يكى از مراتب و تجليات امر به معروف و نهى از منكر و يكى از مصاديق بارز و اساسى آن است. (13) البته ايشان در جاى ديگرى، هنگام بيان پايه هاى ايمان، آن را بر چهار پايه استوار مى‏داند كه يكى از آنها جهاد است كه خود بر چهار ركن، يعنى امر به معروف، نهى از منكر، استوارى در آوردگاه‏ها و دشمنى با فاسقان قرار دارد. (14) بدين ‏ترتيب اين چهار ركن نيز در واقع ناظر به يك حقيقتند. چرا كه امر به معروف ملازم با دشمنى با فاسقان و ايستادگى در آوردگاه‏ها و گاه نهى از منكر است. پس در اين‏جا جهاد عبارت است از امر به معروف و نهى از منكر و پايدارى در آوردگاه‏ها و دشمنى با فاسقان . در جاى خود داريم كه دشمنى با فاسقان و فسق، يكى از مراتب امر به معروف است و ايستادگى در آوردگاه‏ها از مصاديق امر به معروف است. بدين ترتيب در تحليل نهايى، جهاد نيز به امر به معروف و نهى از منكر بازمى‏گردد. پس امر به معروف نه فرعى از فروع جهاد كه خود آن، و حتى از آن گسترده‏تر است.
اساساً امر به معروف و نهى از منكر، به معناى داشتن حساسيت قوى نسبت به حضور منكرات و عدم حضور معروف‏ها است. مسلمان متعهد يا آن كس كه زندگى اجتماعى فعالى دارد، كسى است كه همواره در پى تحقق هنجارهاى دينى و آرمان‏هاى آن در جامعه است و آنچه مايه تضعيف آنها مى‏شود، از ميان برود. از اين‏رو خود را موظف مى‏داند تا به‏ هوش باشد و براى تحقق معروف‏ها بكوشد و در جهت نابودى منكرات عمل كند. اين حساسيت گسترده و عميق -بر حسب لزوم- گاه به‏ صورت پند و اندرز است و گاه در قالب اقدام عملى و ارائه جلوه درستى از معروف. گاه نيز ضرورت اقتضا مى‏كند كه براى حفظ جامعه اسلامى و يا نشر آرمان‏هاى دينى ـ كه خود از برترين معروف‏ ها است ـ سلاح برگيرد و به دفاع از آرمان خود برخيزد. پس جهاد نيز يكى از نمونه‏ هاى امر به معروف و نهى از منكر است. امام نيز به اين مسئله از اين منظر مى‏نگرد.
البته آن‏جا كه آنها را در كنار يكديگر نقل مى‏كند، صرفا مقصود بيان نمونه‏ هاى برجسته امر به معروف و نهى از منكر است؛ نه اين كه اين دو ماهيت جداى از يكديگر باشند. براى مثال در نامه 47 در وصيت خويش به فرزندانش از آنان مى‏خواهد تا با جان و مال و زبان خود در راه خدا جهاد كنند و سپس مى‏فرمايد كه مبادا امر به معروف و نهى از منكر را ترك كنند كه شريران بر آنان چيره خواهند شد.
بى‏ گمان حداقل جهاد با زبان يكى از مراتب امر به معروف است و همچنين انفاق نيز از معروف‏ ها است. جهاد نيز از عالى‏ترين جلوه‏ هاى امر به معروف و نهى از منكر است.
به‏ نظر مى‏رسد كه گاه امام امر به معروف را به معناى اصطلاحى و رايج آن به ‏كار مى‏گيرد كه در اين صورت در كنار جهاد و مانند آن مى‏آيد و گاه حقيقت و ماهيت امر به معروف و نهى از منكر مورد نظرشان است، كه در اين صورت ريشه و اساس همه نيكى‏ ها به ‏شمار مى‏رود و حتى از جهاد برتر مى‏ نشيند.
اين كه امام به اين فريضه در سطحى گسترده و پهناور مى‏نگرد و آن را محدود به موارد خاص و حوزه‏ هاى خرد نمى‏داند، نكته مهمى است. از اين‏رو در روايتى كه به ايشان منسوب است، بر آن است كه اگر اين فريضه اجرا شود، همه فرايض خرد و كلان و آسان و دشوار ديگر نيز اجرا خواهد شد؛ زيرا امر به معروف و نهى از منكر، دعوت به اسلام است و رد مظالم و مخالفت با ظالم و تقسيم غنايم و گردآورى ماليات‏ها و هزينه كردن آنها در موارد خاص خودشان است.(15) بدين‏ ترتيب، نگاه امام به اين فريضه داراى دامنه وسيعى است و از خرد تا كلان مسائل اجتماعى را دربر مى‏گيرد. پس مى‏توان گفت كه از نظر امام علی (علیه السلام) امر به معروف و نهى از منكر، يعنى امر به همه نيكى‏ هاى اجتماعى و بازداشتن از همه مفاسد اجتماعى در همه حوزه ‏ها؛ از حوزه‏ هاى اخلاقى گرفته تا حوزه ‏هاى اقتصادى و سياسى، مانند توصيه و الزام حاكمان به معروف.
ب. هدف و غايت دين
دين را هرگونه تعريف كنيم، ناگزيريم اين نكته را بپذيريم كه هر دينى از پيروان خود مى‏خواهد به هنجارهايى تن در دهند و از ناهنجارى‏ هايى تن زنند. اين هنجارها در قالب احكام و ناهنجارى‏ ها در قالب ممنوعات قرار مى‏گيرند. حال تعداد آنها فرقى نمى‏كند، چه احكام عشره حضرت موسى‏ عليه السلام باشد و چه دو فرمان حضرت عيسى‏ عليه السلام. از اين منظر دين عبارت است از پاره‏اى بايدها و نبايدها كه مؤمنان بايد در چارچوب آن حركت كنند و بكوشند بايدها را انجام دهند و از نبايدها بپرهيزند. امر به معروف و نهى از منكر نيز عبارت است از درخواست تحقق آن بايدها و كوشش براى پيشگيرى از نبايدها. از اين منظر مى‏توان هدف دين را تحقق آن بايدها و محو آن نبايدها دانست. اين بايدها در قالب معروف‏ ها و آن نبايدها در هيئت منكرها معرفى مى‏شوند.
اين نكته هنگامى حساس‏تر مى‏شود كه بپذيريم دين جنبه اجتماعى نيز دارد و در پى تشكيل يك نظام اجتماعى و تنظيم روابط ميان افراد آن است. گرچه حضور افراد در كنار يكديگر و تعامل آنها موجب تسهيل زندگى اجتماعى مى‏شود، در همان حال نفس تجمع و اجتماع، پديدآورنده رقابت، تنازع و برخورد و كشاكش است. اين‏جا است كه لزوم قانون و نهادى كه مانع تجاوز افراد به يكديگر شود، آشكار مى‏گردد. اين قانون بايد به شكلى نهادينه شود، يا به صورت مكتوب و يا با تعميق آن در عرف جامعه و تبديل آن به هنجارهاى اخلاقى و دينى. در هر صورت حفظ جامعه در گرو وجود قانون و مجموعه قواعدى است كه بايدها و نبايدها را تعريف كند و براى آن ضامن اجرايى نيز معين سازد. همه اينها در نظام اسلامى به عنوان نهاد امر به معروف و نهى از منكر حضور دارد و آن‏جا كه نياز به ضمانت اجرايى است، تشكيلات حسبه با وظايف خاص آن شكل مى‏گيرد و متكفل تنظيم بازار، نرخ‏گذارى، پيشگيرى از گران‏فروشى و... مى‏گردد. بدين‏ترتيب تصور دينى بدون «بايد و نبايد» ممكن نيست و هر دينى حداقلى از بايدها و نبايدها را با خود دارد. امام علی (علیه السلام) با چنين نگاهى به ماهيت و كاركرد دين، مى‏فرمايد: غاية الدين، الامر بالمعروف و النهى عن المنكر و اقامة الحدود؛ «غايت دين، امر به معروف، نهى از منكر و اجراى حدود است. (16) » اين رويكرد نيز گواه آن است كه امام‏ (عليه السلام) به اين فريضه، چونان فريضه ‏اى در كنار ديگر فرايض نمى‏نگرد، بلكه آن را اساس، ريشه، بنياد همه فرايض و برترين فريضه مى‏شناسد، و مهم‏ترين كاركرد دين را چيزى جز همين امر و نهى نمى‏داند.
ج. فلسفه حكومت اسلامى
با همين رويكرد، امام به مسئله قدرت و حكمرانى مى‏نگرد. از نظر ايشان، قدرت فى‏نفسه مطلوب و مرغوب نيست. قدرت آن‏جا سودمند است كه در جهت ايجاد معروف و زدودن منكر به‏كار گرفته شود. بدين روى چه پيش از كسب قدرت و چه هنگام اقتدار و چه در اواخر حاكميت خود بر اين مسئله تأكيد مى‏كنند و هدف خود را از پذيرفتن خلافت، نه بهره‏گيرى از نعيم دنيوى كه امر به معروف و نهى از منكر مى‏دانند.
پس از قتل عثمان، مردم به سوى حضرت شتافتند و مصرانه خواستار بيعت با او شدند. ليكن از آن‏جا كه فاصله زمانى بسيارى بين حكومت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) و درگذشتن عثمان وجود داشت و در اين مدت سنت‏هايى فراموش و سنت‏هاى ديگرى به جاى آنها پديدار شده بود، حضرت از قبول خلافت تن زدند و اشاره كردند كه كم‏تر كسى ممكن است حكومت عادلانه ايشان را برتابد. ايشان در سخن خود بر دو عنصر تأكيد داشتند: يكى اين كه شاهراه حقيقت، ناشناخته شده است و ديگر آن كه در صورت به قدرت رسيدن، كسانى حكومت او را برنخواهند تافت. پس بهتر كه از همان آغاز، خلافت را نپذيرد. ايشان فرمودند: مرا بگذاريد و ديگرى را به‏ دست آريد، كه ما پيشاپيش كارى مى‏رويم كه آن را رويه‏ ها است و گونه‏ گونه رنگ‏ها است. دل‏ها بر آن بر جاى نمى‏ ماند و خردها برپاى. همانا كران تا كران را ابر فتنه پوشيده است و راه راست ناشناسا گرديده. و بدانيد كه اگر من درخواست شما را پذيرفتم، با شما چنان كار مى‏كنم كه خود مى‏دانم و به گفته گوينده و ملامت سرزنش‏ كننده گوش نمى‏دارم . (17) اين سرزنش‏ها، همانى بود كه بعدها به‏ وسيله طلحه و زبير بر زبان آمد و در سطحى گسترده‏ تر، عدالت‏ خواهى امام به سياست ناشناسى تعبير شد تا آن‏جا كه: «قريش گفتند: پسر ابوطالب مردى دلير است، اما علم جنگ نمى‏داند. (18) » پس از آن كه مردم حضرت را ناگزير به قبول بيعت كردند و با حضور خود، حجت را بر او تمام كردند و ايشان تنها به همين دليل خلافت را پذيرفتند، (19) باز بر اين حقيقت تأكيد داشتند.
عبدالله بن عباس نقل مى‏كند كه در آغاز جنگ جمل نزد حضرت در ذى‏قار رفتم و ديدم كه نعلين خود را پينه مى‏زند. امام از من پرسيد: «بهاى اين نعلين چند است؟» گفتم: بهايى ندارد. آن گاه حضرت فرمود: «به خدا قسم، اين را از حكومت بر شما دوست‏ تر دارم؛ مگر آن كه حقى بپا دارم يا باطلى را برطرف سازم. (20) »
در اواخر دوران خلافت خود نيز طى سخنانى گله‏ آميز با مردم، بر اين حقيقت اين‏گونه انگشت نهاد: خدايا! تو مى‏دانى آنچه از ما رفت، نه به خاطر رغبت در قدرت بود و نه از دنياى ناچيز، خواستن زيادت. بلكه مى‏خواستيم نشانه‏ هاى دين را به جايى كه بود بنشانيم و اصلاح را در شهرهايت ظاهر گردانيم. تا بندگان ستمديده‏ ات را ايمنى فراهم آيد و حدود ضايع مانده‏ ات اجرا گردد. (21) يعنى همان امر به معروف و نهى از منكر. با اين روي كرد به مسئله امر به معروف است كه امام به فرزندان خود مى‏فرمايد: «امر به معروف و نهى از منكر را ترك مكنيد. (22) » و با همين برداشت از امر به معروف و نهى از منكر است كه چون امام حسين‏ (عليه السلام) بر ضد يزيد قيام كرد و از پذيرش خلافت او تن زد، حركت خود را كوششى از نوع امر به معروف و نهى از منكر خواند.
بدين‏ترتيب، امر به معروف و نهى از منكر كه بستر تحقق معروف‏ ها به‏ شمار مى‏رود، از نظر امام على‏ (عليه السلام) نه تنها غايت دين است، بلكه فلسفه حكومت نيز به‏ شمار مى‏رود و براساس آن مى‏توان حكومت‏ها و مشروعيت آنها را سنجيد و قيام‏ هايى را كه براى سرنگونى حكومتى يا برپايى حكومتى صورت مى‏گيرد، محك زد. اگر حكومتى پاسدار اين فرضيه باشد، مشروعيت دارد. اگر كسانى احساس كنند حكومت موجود، پاسدار اين فريضه نيست و در آن حق ‏كشى فراوان است، تنها در صورتى مجاز به فعاليت بر ضد آن هستند كه مقصودشان نه كسب قدرت، بلكه اقامه حدود تعطيل شده خداوند و امر به معروف و نهى از منكر باشد. پس معيار حقانيت حاكميت‏ها و جنبش‏هاى ضد حاكميت، پايبندى آنها به اين فريضه است. در نتيجه، از اين منظر، امر به معروف و نهى از منكر، از حالت فريضه ‏اى فردى و اتفاقى بيرون مى‏آيد و به فريضه ‏اى بنيادى، اجتماعى، معيارين و سازمان‏ يافته و جهت‏ دار، تبديل مى‏شود.
د. تأمين حقوق همگان
يكى از معروف‏هاى اجتماعى و يكى از وظايف دولت، تأمين حقوق همه شهروندان خود است. امر به معروف و نهى از منكر نيز با گستره‏اى كه دارد، در پى تأمين اين هدف است. فلسفه حكمرانى ـ به گفته امام على‏ (عليه السلام) ـ آن است كه ستمديدگان از هرگونه ستمى ايمن باشند و حدود الهى بر زمين نماند. بدين‏ ترتيب، با اختياراتى كه دولت در جهت مصالح مردم دارد، بايد در اين مسير حركت كند و حقوق عامه را تأمين نمايد. اساسا معيار صلاح و پاكى امت و اجتماع آن است كه حق هر ذى‏حقى به او برسد. با همين رويكرد است كه امام على‏ (عليه السلام) در عهدنامه‏ اش به مالك اشتر از او مى‏خواهد تا نياز نيازمندان را برطرف كند و آماده شنيدن گفته‏ ها و اعتراضاتشان باشد؛ چرا كه: «من از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم)، بارها شنيدم كه مى‏فرمود: "هرگز امتى را پاك [از گناه‏] نخوانند كه در آن امت [بى‏ آن‏كه بترسند و ] در گفتار درمانند، حق ناتوان را از توانا نستانند". (23) » در نتيجه امر به معروف و نهى از منكر، در عرصه اجتماعى به معناى رساندن حقوق مستحقان به آنان و منع از تجاوز ستمگران به مظلومان است. افزون بر اين، يكى ديگر از كاركردهاى امر به معروف و نهى از منكر، هدايت همگان و تأمين مصالح عامه آنان است. از اين‏رو امام هنگام سخن از فلسفه احكام، مى‏فرمايد كه خداوند امر به معروف را براى اصلاح كار همگان و نهى از منكر را براى بازداشتن بى‏خردان وضع كرده است (24) .
ه . حفظ نظام اجتماعى سالم
نظام اجتماعى هنگامى سالم است كه مجارى اطلاع‏رسانى در آن كاملا نيرومند باشد. اگر جامعه را به ارگانيزمى زنده تشبيه كنيم، جريان اطلاعات در آن، همچون سلسله اعصاب آن است. مهم‏ترين نقش سلسله اعصاب انتقال اخبار ـ چه خوشايند و چه ناخوشايند ـ به سيستم مركزى، و كسب تكليف است. هنگامى كه آتشى در كنار دست ما شعله‏ور مى‏شود و ما بى‏خبر از آن هستيم، تنها از طريق عكس‏العمل ناگهانى اعصاب دست ما است كه هوشيار مى‏شويم و عكس‏العمل مناسب را از خود نشان مى‏دهيم. حال اگر به فرض كسى در خواب باشد و سيستم عصبى او نيز يك‏سره از كار افتاده باشد، مى‏توان حدس زد كه در صورت آتش‏سوزى، چه اتفاقى خواهد افتاد. امر به معروف و نهى از منكر، براى بقا و سلامت جامعه همين نقش را دارد و به مسئولان و تصميم‏گيران مى‏گويد كه در كجا چه نقصى و كمبودى مشاهده مى‏شود، تا تصميمات لازم اتخاذ شود. حال اگر اين كاركرد را از امر به معروف بگيريم، عملا مسئولان جامعه را از شناخت وضعيت واقعى اجتماع محروم ساخته و درهاى اطلاعات درست را برروى آنان بسته‏ايم. از سوى ديگر كارگزاران و كارمندان دولتى، عموما به اين گرايش دارند كه همه چيز را خوب و اوضاع را بر وفق مراد وانمود كنند. نتيجه اين وضعيت آن است كه در درازمدت نواقص موجود در جامعه و كاستى‏ها شدت مى‏يابد و ناهنجارى‏ها جاى هنجارهاى سالم را مى‏گيرد و تنها هنگامى حكمرانان متوجه وضعيت حقيقى جامعه مى‏شوند كه ديگر نمى‏توان كارى كرد. يكى از علل سقوط حكومت‏هاى استبدادى، همين بى‏خبرى از اوضاع جامعه است. معروف است كه مارى آنتوانت چون شنيد مردم به سبب نداشتن نان شورش كرده‏اند، توصيه كرد: «پس بيسكويت بخورند!» اين داستان طنزآميز، اما گوياى واقعيتى تلخ است. در حكومت‏هاى استبدادى، به‏گونه‏اى عمل مى‏شود كه به‏تدريج، كم‏تر كسى ميل يا جرأت امر به معروف و نهى از منكر و بيان حقايق را پيدا مى‏كند. و همين آفتى است. اگر سال‏هاى پايانى هر حكومت ساقطشده را به‏دقت بررسى كنيم، مى‏بينيم على‏رغم داشتن سيستم‏هاى امنيتى نيرومند و متمركز، حاكمان عملا از آنچه در جامعه در حال رخ دادن بوده است، بى‏خبر بوده‏اند؛ چنان بى‏خبرى‏اى كه گاه حيرت‏انگيز است. همه اينها نتيجه آن است كه امر به معروف و نهى از منكر ناديده گرفته شده و يا كاريكاتور مسخ شده‏اى از آن ارائه شده بوده است. با توجه به اين نكته و با درك اين كاركرد امر به معروف و نهى از منكر است كه امام على‏عليه السلام مصرانه از فرزندان صلبى و فرزندان معنوى‏اش مى‏خواهد تا امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنند؛ وگرنه شريران بر آنان چيره مى‏شوند و آن‏گاه دعايشان نيز مستجاب نخواهد شد. (25) اين كه در نتيجه ترك امر به معروف و نهى از منكر، شريران قوم حاكم خواهند شد، كمابيش روشن است. انسان به‏طور طبيعى، در صدد تسخير قدرت و تسلط بر ديگران است. قدرت نيز آدمى را سرمست و خودشيفته مى‏كند و به تعبير قرآن كريم: «آدمى طغيان مى‏كند، اگر خود را بى‏نياز ببيند. (26) » يعنى لازم نيست كه انسان حتما مقتدر باشد، بلكه پندار قدرت و اين احساس او را به بيراهه مى‏كشاند. از اين‏رو لازم است امر به معروف و نهى از منكر، به عنوان يك مكانيزم بازدارنده و ابزار نظارت، مانع چنين پندارى در حاكمان شود. حال اگر كسى اين فريضه را به‏جد نگيرد و يا آن را تنها به حوزه‏هاى خاص و كوچك اختصاص دهد، به‏تدريج روند احساس بى‏نيازى در حاكمان، و از سوى ديگر حالت بى‏اعتنايى و سهل انگارى در مردم پديد مى‏آيد و نتيجه آن، حاكميت طالحان و بدكاران خواهد بود؛ كسانى كه جام قدرت آنان را مست ساخته و ديگر چيزى را مانع تحقق اهداف خود نمى‏بينند. اين روند گاه چنان كند و بطيئ است كه خود حاكمان نيز متوجه آن نمى‏شوند و چه بسيار حاكمان پاك‏دل و پاك‏دستى كه به‏تدريج آلوده شدند و بر اثر فقدان امر به معروف و نهى از منكر، به مغاك شر و تباهى درغلتيدند.
اما چه رابطه‏اى ميان ترك امر به معروف و مستجاب نشدن دعا وجود دارد؟ امام على‏عليه السلام خود به اين پرسش، پاسخى كلى و فراگير داده است كه مختص به اين مورد نيست. روزى كسى از امام پرسيد: با آن كه خداوند وعده استجابت دعا داده و فرموده است: ادعونى استجب لكم (27) ، چرا دعاى ما مستجاب نمى‏شود؟ امام پاسخ داد: «به دليل وجود هشت خصلت در شما، دعايتان مستجاب نمى‏شود: نخست آن كه خداى راشناختيد، اما حق او را ادا نكرديد و از اين شناخت سودى نبرديد. ديگر آن كه به پيامبرش ايمان آورديد، آن‏گاه با سنت او مخالفت كرديد و شريعتش را ميرانديد. سوم آن‏كه كتابى را كه بر شما فرود آمده است، خوانديد، اما بدان عمل نكرديد... . (28) » كتاب خدا برايمان از سرنوشت اقوامى سخن مى‏گويد كه بر اثر ترك امر به معروف، نيكانشان نيز در كنار بدكارانشان هلاك شدند و از ما مى‏خواهد تا از فرجام آنان عبرت بگيريم و همواره پايبند و مجرى اين فريضه باشيم. رسول‏خداصلى الله عليه وآله وسلم نيز ما را از ترك اين فريضه بيم داده و آن را عامل تباهى و زوال جامعه دانسته‏اند . به گفته امام على‏عليه السلام: «شنيدم كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله وسلم مى‏فرمود: خداوند تنها بدان‏سبب امت‏هاى پيش از شما را هلاك كرد، كه امر به معروف و نهى از منكر را واگذاشته بودند. (29) » بدين‏ترتيب تنها راه ممانعت از حاكميت بدكاران، امر به معروف و نهى از منكر به معناى گسترده آن است. حال با ترك آن چگونه مى‏توان انتظار استجابت دعا را داشت؟ در سنت دينى ما آمده است كه دعا در چند مورد مستجاب نمى‏شود كه يكى از آنها جايى است كه راه‏حل در دست خود انسان باشد. پس اگر كسى از حاكميت بدكاران هراسان است، بايد امر به معروف و نهى از منكر كند. اگر كسى خواهان بقاى دولت صالح است، بايد امر به معروف و نهى از منكر كند و اگر كسى نمى‏خواهد حكومت صالح و جامعه سالم نابود شود، بايد امر به معروف و نهى از منكر كند؛ زيرا امر به معروف و نهى از منكر، هم ضامن تداوم سلامت جامعه و حاكمان است و هم مانع به قدرت رسيدن اشرار و تباهى امت است.
پس اگر كسى دست از اين فريضه كشيد و در نتيجه، حاكميت در اختيار اشرار قرار گرفت، مسئول خود او است و جز خويشتن را نبايد نكوهش كند. اين نتيجه عملكرد او است و پيش‏تر نيز رسول‏خداصلى الله عليه وآله وسلم در باب آن هشدار كافى داده است. امام على‏عليه السلام مى‏فرمايد كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله وسلم به من فرمود: «اى على، با دست امر به معروف و نهى از منكر كن؛ پس اگر نتوانستى، با زبان چنين كن. پس اگر نتوانستى با قلبت چنين كن، وگرنه جز خود را نكوهش مكن. (30) »
و. مكانيزم نظارتى در حكومت اسلامى
براى آن كه شريران حاكم نشوند، امر به معروف و نهى از منكر بايد به عنوان مهم‏ترين ابزار نظارتى به‏كار گرفته شود. از نظر امام، امر و نهى اختصاص به قشر يا اقشار خاصى ندارد و همگان مشمول اين حكم مى‏شوند. هر مسلمانى مكلف است كه امر به معروف و نهى از منكر كند و امر و نهى او منحصر و محدود به افراد خاصى نيست، بلكه همه سطوح جامعه و حتى حاكمان را دربرمى‏گيرد. مسئله امر به معروف حاكمان در سنت دينى ما غالبا تحت عنوان «نصيحت ائمه مسلمين» آمده است و نويسندگان درباره اهميت، شيوه و آداب آن بحث‏ها كرده‏اند. (31) گوهر اين بحث‏ها آن است كه هر مسلمان مجاز و بلكه موظف است كه حاكمان را خالصانه امر به معروف و نهى از منكر كند و اين فريضه محدود و منحصر به محكومان نيست، بلكه از حقوق پيشين يكايك مسلمانان است. امام على‏عليه السلام نيز به مالك اشتر توصيه مى‏كند تا از بله‏قربان‏گوها بپرهيزد و آنان كه زبان تلخ حق‏گويانه را به‏كار مى‏گيرند، به خود نزديك سازد: «و آن كس را بر ديگران بگزين كه سخن تلخ حق را به تو بيش‏تر گويد و در آنچه كنى يا گويى ـ و خدا آن را از دوستانش ناپسند دارد ـ كم‏تر يارى‏ات كند. (32) » امام‏عليه السلام، نه تنها به فرمانداران خود توصيه مى‏كند كه سخن آمران را نقدپذيرانه بشنوند، بلكه خود پيشقدم در اين كار مى‏شود و به مردم مى‏گويد: «از گفتن حق يا راى زدن در عدالت باز مايستيد كه من نه برتر از آنم كه خطا كنم و نه در كار خويش از خطا ايمنم؛ مگر كه خدا مرا در كار نفس، كفايت كند كه او از من بر آن تواناتر است. (33) » بدين‏ترتيب امام اصل خطاناپذيرى و معصوميت حاكم را نمى‏پذيرد و همگان را به نقد عملكرد او فرامى‏خواند. امام‏عليه السلام گرچه خود معصوم و مصون از خطا است، در باب جايگاه خود سخن مى‏گويد و معتقد است كه هر كس در مقام آمريت قرار گيرد، نيازمند هدايت و امر به معروف ديگران است و نخستين سنگ انحراف زمانى گذاشته مى‏شود كه حاكم خود را بى‏نياز از امر به معروف به‏وسيله ديگران بداند و بدين روى به مالك توصيه مى‏كند: «و مگو كه امارت يافته‏ام. پس فرمان مى‏دهم و از من اطاعت مى‏كنند. كه اين كار مايه سياهى دل و تباهى دين و نزديك شدن زوال نعمت‏ها است. (34) » با همين نگاه است كه بيان حق و سخن عادلانه را در برابر حاكم ستمگر برترين كارها مى‏شناساند . (35) به مقدارى كه انسان مسئوليت دارد، به همان مقدار نيازمند نظارت ديگران بر خويش است وگرنه طبع اقتدار طلب او، او را به دره ژرف قدرت‏پرستى درمى‏غلتاند و بر اثر بى‏توجهى و تساهل ديگران به سرنوشت حاكمانى دچار مى‏شود كه امام على‏عليه السلام وضع آنان و حاكميتشان را اين‏گونه تصوير مى‏كند: راه گشاده سنت را رها كنند و كار از روى هوا كنند و احكام فروگذار شود و بيمارى جان‏ها بسيار، و بيمى نكنند كه حقى بزرگ فرو نهاده شود و يا باطلى سترگ انجام داده. آن‏گاه نيكان خوار شوند و بدكاران بزرگ‏مقدار و تاوان فراوان بر گردن بندگان از پروردگار. (36) بارى، آنچه حكومت اسلامى و جامعه اسلامى را از ديگر جوامع و حكومت‏ها متمايز مى‏سازد، حضور گسترده ابزار نظارت و كنترلى است به نام امر به معروف و نهى از منكر و اين فريضه، انحصار به اقشار خاصى ندارد و همگان مى‏توانند مسئولانه از آن استفاده كنند و هيچ حاكمى را نرسد كه ادعا كند: «انى مؤمر آمر فاطاع»، و اين نظارت را هيچ قانونى نمى‏تواند محدود يا ممنوع كند؛ زيرا خود قوانين مبتنى بر اين فريضه‏اند و اگر اين فريضه رها شود، نخست بدكاران چيره و نيكان خوار مى‏شوند و نهايتا جامعه راه تباهى و هلاك در پيش مى‏گيرد و آن‏گاه دعاى كسى نيز به اجابت نمى‏رسد و گناه اين تباهى و هلاك به گردن همگان است ـ نيكان و بدان. با توجه به اهميت نظارتى اين فريضه است كه تدوين‏كنندگان قانون اساسى، آن را از اصول كلى يا مادر به‏شمار آورده‏اند. در اصل هشتم قانون اساسى جمهورى اسلامى چنين آمده است: در جمهورى اسلامى ايران، دعوت به خير، امر به معروف و نهى از منكر وظيفه‏اى است همگانى و متقابل بر عهده مردم نسبت به يكديگر؛ دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت.
ز. رويكرد اجرايى به اين فريضه
همگانى بودن اين فريضه، به معناى يله بودن آن نيست. در جايى كه اجراى آن نيازمند امكانات و تشكيلات و مسئولان خاصى نباشد، همگان مكلف به اجراى آنند. اما در جايى كه اجراى اين فريضه نيازمند امكانات مالى، تجهيزات نظامى و... باشد، طبيعتا سازمانى بايد متولى و متكفل اين كار شود. تشكيل سازمان‏هايى با نام حسبه، تعيين قضات و مانند آن، نتيجه رويكرد اجرايى به آن است، كه گزارش پاره‏اى از آن در بحث امام و حسبه خواهد آمد و در آن‏جا خواهيم گفت كه امام‏عليه السلام اين فريضه را در سطحى وسيع و با راهكارهاى خاص به‏كار مى‏گيرد. از نظر امام، امر به معروف و نهى از منكر، فقط گفتن و يا بيان معايب نيست، بلكه كوششى است براى حل مشكل. براى مثال روزى كسى را نزد امام‏عليه السلام آوردند كه دست به خودارضايى زده بود. حضرت پس از آن‏كه او را تعزير كرد، دستور داد به خرج بيت‏المال، او را زن دهند. (37) اين نگاه اجرايى به فريضه امر و نهى است كه مى‏تواند ريشه منكرات را بخشكاند و بسترى مناسب براى رشد معروف‏ها بگستراند.
ح. موانع تحقيق و اجرا
با همه اهميتى كه امر به معروف و نهى از منكر دارد و در تعابير دينى ما با عنوان «برترين فريضه» (38) از آن ياد شده است، واقعيت اين است كه اين فريضه مهجور است. اين مهجوريت اختصاص به روزگار ما ندارد؛ در صدر اسلام نيز چنين بوده است وگرنه كار به جايى نمى‏رسيد كه عثمان، خليفه سوم كشته شود و قتل او بهانه‏اى شود تا قدرت اسلام در اختيار كسانى قرار گيرد كه تا ديروز رسما در برابر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم صف‏آرايى مى‏كردند و پس از آن‏كه قدرت را قبضه كردند، فرزند او را نيز سر بريدند. علل و عوامل متعددى مى‏توان براى اين مهجوريت در طول تاريخ ذكر كرد؛ (39) اما بى‏گمان مهم‏ترين علل ترك اين فريضه دو چيز است: ترس و طمع.
در پس بسيارى از افعال ما ترس و طمع حضور دارند و ما را به انجام كارى يا خوددارى از كارى ديگر برمى‏انگيزند. اين‏گونه ملاحظات و محاسبات كاسبكارانه، مانع از توجه جدى به حقوق و تكاليف مربوط مى‏شود. احساس مى‏كنيم كه وظيفه‏اى داريم و بايد كارى كنيم، ولى مى‏ترسيم كه بر اثر اقدام ما زيانى متوجه خود و اطرافيان ما گردد. گاه مى‏خواهيم دست به كارى نزنيم، اما طمع ما را برآن مى‏دارد و چشم خرد را كور مى‏سازد. به گفته مولاى متقيان: «بيشتر هلاك‏هاى خرد، هنگام درخشش طمع است. (40) » بدين روى امام به مالك اشتر توصيه مى‏كند از مشورت با چند كس خوددارى كند، از جمله آدم طمعكار و ترسو، كه اين يك او را از اقدام مى‏هراساند و آن يك او را به افراط وامى‏دارد . (41) ترس دامنه وسيعى دارد، از ترس مال و شغل گرفته تا ترس جان. طمع نيز چنين است. از اين رو تا آدمى مى‏ترسد، دست به اقدام نمى‏زند و تنها اولياى خدا از ترس رهايند. ترس زبان آدمى را مى‏بندد، حال آن كه: «هر كه دست از جان بشويد، هرچه در دل دارد بگويد. (42) » اين كه شجاعت از فضايل اصلى به‏شمار آمده است، به اين دليل است كه با حقيقت همسايه ديوار به ديوار است. ترس باعث حق‏پوشى و خودخوارسازى است. امام على‏عليه السلام كه اين همه از شجاعت سخن مى‏گويد، نه صرفا به سبب توان جسمانى يا روحانى شخص شجاع است، بلكه بيش‏تر به اين دليل است كه اين شجاعت آدمى را به استقبال حقيقت و بيان آن فرامى‏خواند و او را از هرگونه بزدلى حق‏پوشانه مى‏رهاند. كسى مى‏تواند حقيقت را به صداى بلند بگويد، كه از دام ترس و طمع رهيده باشد، و به ميزانى مى‏تواند پايبند حق باشد، كه از ترس و آز رها است. امام‏عليه السلام مى‏فرمايد: «فرمان خداى را برپا ندارد، جز كسى كه ـ در حق ـ مدارا نكند و خود را خوار نسازد و در پى طمع‏ها نتازد. (43) » ليكن دريغ كه بسيارى در باب امر به معروف و نهى از منكر، نمى‏توانند خود را از دغدغه نان و جان برهانند و مى‏پندارند كه اگر دست به امر به معروف و نهى از منكر بزنند، از رسيدن به نان درمى‏مانند و يا جان خود را از دست مى‏دهند. پس حاضرند بسيارى از فرايض را ـ هرچند سخت ـ به‏جاى آرند، اما اين يك را نه. (44) امام على‏عليه السلام با توجه به اين حالت روانى، تأكيد مى‏كنند كه امر به معروف و نهى از منكر، نه از روزى كسى مى‏كاهد و نه عمر كسى را كوتاه مى‏كند: «پس امر به معروف و نهى از منكر كنيد، كه نه اجلى را نزديك مى‏سازد و نه روزى‏اى را عقب مى‏اندازد. (45) » حق همين است، چه از ديدگاه عقيدتى به مسئله بنگريم و چه نگاهى جامعه‏شناختى به اين فريضه داشته باشيم.
از نگاه عقيدتى كه مسئله روشن است: آن‏كه خالق عالم و آدم است، رزق و اجل هر كس را خود معين ساخته و مقدار و زمان آن را نيز مقرر داشته و فرموده است: وفى السماء رزقكم وماتوعدون . فورب السماء والارض انه لحق؛ «روزى شما و آنچه وعده داده شده‏ايد، در آسمان است. به پروردگار آسمان و زمين سوگند كه اين سخن حق است. (46) » همچنين طى آيات متعددى بر اين حقيقت كه هر پديده‏اى از جمله انسان، اجلى دارد و اين اجل در اختيار خداوند است و هرگاه اجل كسى فرا برسد، به تأخيرانداختنى نيست، تأكيد كرده است. (47) بنابراين اگر كسى به اين نظام اعتقادى، باور داشته باشد و روزى‏رسان و مرگ‏آفرين را خداوند عالم بداند و بس، ديگر هرگز نبايد بيمى از قطع روزى يا رسيدن مرگ به خود راه دهد. چون همان كسى كه مرگ و روزى به دست او است، از آدمى خواسته تا امر به معروف و نهى از منكر كند و بيمى از اين بابت به خود راه ندهد. در نتيجه اگر كسى در باب امر به معروف و نهى از منكر ترديد دارد، يا وعده خدا را باور ندارد و يا آن‏كه خود را فريفته است و اساسا اين نظام فكرى را نپذيرفته و يا دركى از رابطه اين مسائل ندارد.
از ديدگاه جامعه‏شناختى نيز مسئله قابل تبيين است. اگر ما امر به معروف و نهى از منكر را به صورت موردى و اتفاقى در نظر بگيريم، احتمال اين هست كه شخص آمر به معروف و ناهى از منكر دچار مضايقى مالى و يا مخاطرات جانى شود؛ همچنان كه گاه مى‏شود. بسيار ديده و شنيده‏ايم كه كسى را به سبب حق‏گويى و امر به معروف از نان و هستى ساقط كرده‏اند. ليكن اگر به اين فريضه به عنوان تكليفى عمومى نگاه كنيم و آن را وظيفه و حق يكايك افراد جامعه بدانيم، در آن صورت اگر به فرض كسى بر اثر امر به معروف و نهى از منكر، در معرض فشار و مشكلات اجتماعى قرار گرفت، نظر به اين كه اين كار خود نوعى منكر است، ديگران كه با وجدانى بيدار مترصد امر به معروف و نهى از منكرند، به‏سرعت در برابر اين منكر خواهند ايستاد و اجازه نخواهند داد كه جريان يا حاكميتى مانع تحقق اين فريضه شوند. پس اگر همه شهروندان جامعه خود را ملزم به امر و نهى بدانند، ديگر هيچ‏كس نمى‏تواند روزى كسى را ببرد و يا جان او را بستاند و اگر هم در دل قصد آن را داشته باشد، جرأت نمى‏كند آن را ابراز كند؛ چه رسد كه در صدد اجراى آن برآيد.
پس بايد به اين مسئله از منظرى كلان و گسترده نگريست؛ يعنى همان‏گونه كه امام مى‏نگرد، و آن‏گاه رابطه ميان اجراى آن و روزى و جان افراد را دريافت. از اين بالاتر، اساسا جامعه زنده و سالم، چنان حساس و هشيار است كه اجازه نمى‏دهد نه‏تنها آمران و ناهيان، بلكه حتى افراد بى‏طرف و لاقيد در معرض خطر قرار گيرند. اين‏گونه حساسيت را در صدر اسلام و در برابر خلفا شنيده‏ايم. براى مثال خليفه دوم ناچار بود توضيح دهد كه چرا از غنايم مسلمانان، پارچه بيش‏ترى نصيبش شده است. پس بزرگ‏ترين تضمين اجتماعى براى صيانت آمران به معروف و ناهيان از منكر، اجراى گسترده و فراگير اين فريضه در همه سطوح و به‏وسيله همگان است. در اين صورت، حقيقت و حقانيت سخن امام آشكارتر مى‏شود كه امر به معروف و نهى از منكر نه روزى كسى را مى‏برد و نه مرگ را نزديك او مى‏برد.




برچسب ها :

۱. انسان, تغيير پذير است

انسان با بيشترين استعداد به معناى فلسفى آن و كمترين فعليّت, به دنياى مادّى پاى مى گذارد و در آغاز تولّد, چه بسا كه از بسيارى حيوانات ديگر, ناتوان تر باشد; ليكن در طول زندگى كوتاه يا دراز خود, همواره خود را محك مى زند و قابليت هاى خود را در عرصه خير يا شر, ارائه مى كند و خود را مى سازد و شكل مى دهد. باز شكل پيشين خود را رها مى كند و خود را در مى نوردد و شكلى تازه به خود مى گيرد و چون صورتگر نقاشى است كه هر لحظه بتى مى سازد و آن را مى سوزد و تصاوير ديگرى مى پردازد. اين حركت از قوّه به فعل و اين خلع و لُبس, يا لُبس پس از لُبس (به تعبير فلسفى) , هرگز پايان ندارد و تا انسان دم مى زند, اين تحوّل وجود دارد. اين رويكرد, اصالت وجودى (به معناى اگزيستانسياليستى آن) است و بر براهين متين فلسفى استوار است; امّا در عرصه اخلاق, كاربردى وسيع مى يابد و عالم اخلاقى يى چون امام(ره), آن را ابزار كسب نتايج عملى قرار مى دهد. نتايج اين آموزه, بسيار است; از جمله آنكه: انسان مى تواند اخلاقى زندگى كند و اسير غرائزش نباشد و از خود فراتر رود. اين امكان تغيير, آدمى را از حيوانات جدا مى كند و از او گُل سرسبد عالمِ امكان مى سازد. بدين ترتيب هر انسانى آمادگى تغيير و دگرگونى را ندارد و هيچ كس نمى تواند ـ و نبايد ـ در حدّى خاص, درجا بزند و سنگواره گردد. اين امكان تغيير, در همه مراحل عمر وجود دارد. گرچه تغييرپذيرى انسان در آغاز زندگى اش و شكل گيرى او در اوان حياتش نيرومندتر است و هرچه از عمر آدمى بگذرد, اين دگرگونى دشوارتر مى شود; ليكن هرگز اصل امكان از ميان نمى رود و تا آخرين لحظه زندگى نيز امكان تغيير جهت, براى هر كس وجود دارد و تشبيه انسان به درخت بزرگ و چوب خشك, تشبيه دقيقى نيست. و بالاخره اينكه نبايد درباره خود وديگران, و تا پرونده اعمال گشوده است, داورى كرد. هيچ كس در هيچ حالى نمى تواند خود را پاك و منزّه و محبوب درگاه خدا بداند و يا آنكه يكسره از بارگاه رحمت حق, نوميد شود و خود را از دست رفته و دوزخى بشمرد; همچنين درباره هيچ كس تا در حال حيات است, نمى توان داورى قطعى كرد. كسى كه تا ديروز مستجاب الدعوه بنى اسرائيل بود, بر اثر نافرمانى حق تعالى و دلبستگى به دنيا و تعلّقات آن, امروز از درگاه حق رانده مى شود و خداوند, او را به سگى مانند مى كند. برعكس, كسى كه تا ديروز در سپاه امويان و روياروى امام حسين(ع) بود, امروز از گذشته اش مى گسلد و به سپاه حق مى پيوندد و حُر و آزاده مى گردد(همان گونه كه مادرش او را حر ناميده بود). بنابراين, گرچه گذشته مى تواند بر آينده هركس تأثيرات بزرگى بگذارد; امّا هرگز بر آن چيره نمى شود و انسان مى تواند آينده را دگرگون كند و آن را به گونه ديگرى بسازد و خود را در جهت ديگرى هدايت كند. چنين وسعت مشربى درباره انسان و سرنوشت نامعلوم او, آدمى را از تنگ نظرى و داورى هاى شتابزده, باز مى دارد و به او امكان دريافت لايه هاى عميق ترى را از حقيقت مى دهد. در اين منظر است كه حتّى داورى درباره كافران ـ تا وقتى كه زنده هستند ـ و آنان را يكسره جهنّمى دانستن, نادرست مى نمايد. امام(ره) در اين باره, چنين آورده است: شيخ جليل ما عارف كامل, شاه آبادى ـ روحى فداه ـ مى فرمودند: تعيير و سرزنش به كافر نيز نكنيد در قلب; شايد نور فطرتش او را هدايت كند و اين تعيير و سرزنش, كار شما را منجر به سوء عاقبت كند. امر به معروف و نهى از منكر, غير از تعيير قلبى است. بلكه مى فرمودند: كفّارى كه معلوم نيست با حال كفر از اين عالم منتقل شدند, لعن نكنيد. شايد در حال رفتن, هدايت شده باشند و روحانيت آنها مانع از ترقّيات شما شود.(ص ۶۷) اين مضمون, چنان امام(ره) را شيفته خود مى كند كه باز آن را به زبان

ديگرى و در نقد كسانى كه سرآمدان توحيد را نيز از زخمِ زبان و لعنتهاى خود در امان نمى گذارند, چنين مى آورد: شيخ عارف ما ـ روحى فداه ـ مى فرمود: هيچ وقتْ لعن شخصى نكنيد, گرچه به كافرى كه ندانيد از اين عالم [چگونه] منتقل شده; مگر آنكه وليّ معصومى از حال بعد از مردن او خبر دهد; زيرا كه ممكن است در وقت مردن, مؤمن شده باشد.(ص ۴۵۶) اگر همين يك آموزه را با نتايج آن, راهنماى عمل خود در زندگى قرار دهيم, چه بسيار كمالها كه به دست خواهيم آورد و چه بسيار پليدى ها و نقص ها كه از خود دور خواهيم داشت.

۲. وضع طبيعى انسان

توماس هابز, با تكيه بر ميراث مسيحيت رسمى معتقد بود كه انسان در وضع طبيعى, تنها در پى منافع و غرائز حيوانى خويش است و راهنمايش خواستهاى حيوانى اوست. اگر انسان را به خودش واگذارند, جز توحّش از خود بروز نمى دهد و ديگران را قربانى مطامع خود مى كند; چون ذاتاً پليد است و تنها با قوه قهريه مى توان او را كنترل كرد. بدين جهت, هابز, وجود دولتى مقتدر و مستبد و خودكامه را لازم مى دانست و شعارش اين بود كه «انسان, گرگ انسان است». اين رويكرد بسيار بدبينانه در مورد انسان, مقبول طبع فطرت آدمى نيست و تحليل ديگرى مى طلبد. در سنّت دينى ما آمده است كه انسان, به طور فطرى خداپرست و يكتاگرا زاده مى شود و خداجويى و حقيقت خواهى و جمال پرستى, در سرشت او نهفته است و بعدهاست كه پدر و مادر و يا فرهنگ حاكم بر جامعه, شخصى را از صراط مستقيم فطرت به كجراهه گمراهى مى كشانند. بدين ترتيب, ذات آدمى پاك است و آلودگى ها عارضى و گذراست. امّا اين نكته را بايد بيشتر كاويد و ديد كه چگونه انسان ـ كه به گونه فطرى موحّد است ـ, سر از كوره دهِ شرك درمى آورد و چرا فطرت, توان مقابله با شبيخون چندگانه پرستى را ندارد. امام(ره) در اين بابْ معتقد است كه ا نسان در بدو تولّد, داراى قابليت هاى بسيارى براى پذيرش كمالات و غرائزى است كه براى حفظ او و ادامه بقا فعليّت دارند. در حقيقت, آدمى در هنگام پانهادن به جهان, نيازمند ويژگى هايى است كه او را از خطرها حفظ كند و در اين زمينه با ديگر حيوانات, چندان تفاوتى ندارد. حبّ ذات, نياز به خورد و خوراك, و نياز به دفع خطرها و توليد مثل, همه صفات مشترك انسان است با حيوانات ديگر. ليكن آدمى, در اين مرحله نمى ماند و اين توانايى را دارد كه از آن فراتر رود و به كمالات معنوى دست يابد; حال آنكه ديگر حيوانات, از چنين امكانى بى بهره اند و تنها در دايره غرائز خويش مى چرخند. بدين ترتيب, اين فطرت توحيدى و كمال گرايى, حدّ فاصل ميان انسان و حيوان است; ليكن لزوماً به اين معنا نيست كه آدمى چون فطرتى حق گرا دارد, نيازمند آموزش و پرورش نيست و هر انسانى, بالفعل داراى همه كمالات است. آدمى, بالفعل كم از جانوران ندارد و تنها با تهذيب نفس مى تواند خود را از آنان بالاتر بكشاند و مدارج كمال هستى را پشت سر نهد و به مقامى برسد كه در تصوّر نيز نگنجد. امام(ره), اين نكته را چنين بيان مى كند: بدان كه نفس انسانى, گرچه به يك معنا ـ كه ذكر آن اكنون از مقصود ما خارج است ـ مفطور بر توحيد و بلكه جميع عقايد حقّه است; ولى از اوّل ولادت آن در اين نشئه و قدم گذاشتن در اين عالم, با تمايلات نفسانيه و شهوات حيوانيه نشو و نما كند… و در مقام خود, مبرهن است كه انسان, در اوّل پيدايش, پس از طيّ منازلى, حيوان ضعيفى است كه جز قابليت انسانيت, امتيازى از ساير حيوانات ندارد و آن قابليتْ ميزان انسانيت فعليه نيست. پس انسان, حيوانى بالفعل است در ابتداى ورود در اين عالم و در تحت هيچ ميزان, جز شريعت حيوانات كه اداره شهوت و غضب است, نيست.(ص ۱۶۸) بدين ترتيب, در برابر آن رويكردبدبينانه به ذات انسان كه معتقد است همواره بايد بر سر فيلِ نفس كوفت تا يادِ هندوستان نكند, و نظر افراطى و خوش بينانه نسبت به انسان فطرى و اينكه اين فطرت, فعليت دارد, امام(ره) نظر واقع بينانه و ميانه اى ارائه مى كند. انسان, فطرتاً پاك و آماده كمال و رشد است; امّا اين آمادگى, به تنهايى كافى نيست; بلكه بايد همراه با تزكيه و تهذيب باشد. بدين ترتيب, ضرورت اخلاق و آموزش اخلاقى, آشكارتر مى شود.




برچسب ها :

معلّمى از دانش آموزى پرسيد: «چه كسى تو را آفريد؟». آن دانش آموز, برخلاف انتظار و به جاى پاسخ معهود, گفت: «هنوز آفرينش من تمام نشده است»




برچسب ها :

قرآن کريم :

اُدْعونى اَسْتَجِبْ لَكُمْ؛ سوره غافر، آيه ۶۰

بخوانيد مرا، تا پاسخ دهم شما را.
۱امام على عليه‏ السلام : اَعْلَمُ النّاسِ بِاللّه‏ِ اَكْثَرُهُمْ لَهُ مَسْاَ لَةً ؛

 خداشناس‏ترين مردم، پر درخواست‏ترين آنان از خداست . غرر الحكم ، ح ۳۲۶۰

۲پيامبر صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله : يَدْخُلُ الْجَنَّةَ رَجُلانِ كانا يَعْمَلانِ عَمَلاً واحِدا ، فَيَرى اَحَدُهُما صاحِبَهُفَوْقَهُ ، فَيَقولُ : يا رَبِّ ، بِما اَعْطَيْتَهُ وَ كانَ عَمَلُنا واحِدا ؟فَيَقولُ اللّه‏ُ تَبارَكَ وَ تَعالى : سَاَ لَنى وَ لَمْ تَسْاَ لْنى ؛

دو نفر كه هر دو يكسان عمل كرده‏اند ، وارد بهشت مى‏شوند ، امّا يكى از آن دو ،ديگرى را برتر از خود مى‏بيند . مى‏گويد : پروردگارا ! چرا او را برترى دادى ، در حالى كهعمل هر دوى ما يكسان بوده است؟ خداوند ـ تبارك و تعالى ـ مى‏فرمايد : او از مندرخواست مى‏كرد و تو درخواست نمى‏كردى. عدّة الداعى ، ص ۳۶

۳امام سجاد عليه‏ السلام : اَوْحَى اللّه‏ُ ـ تَبارَكَ وَ تَعالى اِلى داوُودَ عليه‏ السلام : يا داوُودُ اذْكُرْنى فى اَيّامِسَرّائِكَ كَى اَسْتَجيبَ فى اَيّامِ ضَرّائِكَ ؛

خداوند تبارك و تعالى به داوود عليه‏ السلام وحى فرمود : اى داوود! در روزهاى خوشى‏ات مراياد كن ، تا در روزهاى رنج و ناخوشى‏ات ، تو را پاسخ گويم. جامع الاحاديث الشيعة ، ج۱۵، ص۲۰۷،ح ۲۹

۴پيامبر صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله : مَنْ اَرادَ اَنْ تُسْتَجابَ دَعْوَتُهُ وَ اَنْ تُـكْشَفَ كُرْبَتُهُ ، فَلْيُفَرِّجْ عَنْ مُعْسِرٍ ؛

هر كس مى‏خواهد دعايش مستجاب و غمش از بين برود، بايد گره از كار گرفتارى باز كند. مسند ابن حنبل ، ج ۲، ص ۲۴۸، ح ۴۷۴۹

۵پيامبر صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله : اِذا اَرادَ صاحِبُكُم اَن لا يَسْاَ لَ رَبَّهُ اِلاّ اَعْطاهُ ، فَلْيَياَس مِنَ النّاسِ كُلِّهِمْ ، ولا يَكونَنَّ لَهُ رَجاءٌ عِنْدَ غَيْرِ اللّه‏ِ فَاِذا عَلِمَ اللّه‏ُ ذالِكَ مِنْ قَلْبِهِ لَمْ يَسْاَ لْهُ شَيْئا اِلاّ اَعْطاهُ ؛

هر گاه يكى از شما خواست كه آنچه را از پروردگارش درخواست مى‏كند ، به او بدهد ،بايد از همه مردم چشم اميد بركَند و به غير خدا هرگز اميدى نداشته باشد . پس هرگاهاين از قلب او بر خدا عيان شد، هر چه را از وى بخواهد، به او مى‏دهد. تيسير المطالب ، ص ۲۳۵

۶امام على عليه‏ السلام : قُلْتُ : اَللّهُمَّ لا تُحوِجنى اِلى اَحَدٍ مِنْ خَلْقِكَ ، فَقْالَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله : يا عَلىُّ،لا تَقولَنَّ هكَذا ، فَلَيسَ مِنْ اَحَدٍ اِلاّ وَ هُوَ مُحْتاجٌ اِلَى النّاسِ . فَقُلْتُ : يا رَسولَ اللّه‏ِ ، فَمااَقولُ ؟ قالَ : قُلْ : اللّهُمَّ لا تُحوِجْنى اِلى شِرارِ خَلْقِكَ. قُلْتُ : يا رَسولَ اللّه‏ِ وَمَنْ شِرارُخَلْقِهِ ؟ قالَ : الَّذينَ اِذا اَعطَوا مَنّوا وَ اِذا مَنَعوا عابوا ؛

من گفتم : بار خدايا ! مرا محتاج احدى از خَلقت مگردان . پيامبر خدا صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آلهفرمودند :اى على چنين نگو ؛ زيرا هيچ كس نيست ، مگر آن‏كه به مردم نيازمند است . گفتم : پسچه بگويم ، اى پيامبر خدا؟ فرمودند بگو : بار خدايا! مرا نيازمند بَدانِ خلقت قرار مده.گفتم : اى پيامبر خدا ، بَدان خلق خدا كيانند؟ فرمودند : كسانى كه هر گاه چيزى بدَهند ،منّت گذارند و هر گاه ندهند ، بد گويند. تنبيه الخواطر ، ج ۱، ص ۳۹

۷پيامبر صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله : اُتىَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله وَ هُوَ قاعِدٌ فِى ظِلِّ الْحَطيمِ بِمَكَّةَ ، فَقيلَ : يا رَسولَ اللّه‏ِاُتِىَ عَلى مالِ اَبى فُلانٍ بِسَيْفِ الْبَحرِ فَذَهَبَ . فَقالَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله : ما تَلَفَ مالٌ فى بَرٍّوَ لا بَحرٍ اِلاّ بِمَنْعِ الزَّكاةِ فَحَرِّزوا اَمْوالَكُم بِالزَّكاةِ ، وَ داووا مَرْضاكُمْ بِالصَّدَقَةِ وَ ادْفَعواعَنْكُمْ طَوارِقَ البَلاءِ بِالدُّعاءِ فَاِنَّ الدُّعاءَ يَنْفَعُ مِمّا نَزَلَ وَ مِمّا لَمْ يَنْزِلَ ما نَزَلَ يَكْشِفُهُ وَ مالَمْ يَنْزِلْ يَحْبِسُهُ ؛

پيامبر خدا صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله ، در سايه حَطيم در مكّه نشسته بودند كه شخصى آمد و گفت : اىپيامبر خدا ! اموال فلانى در ساحل دريا ، دچار حادثه شد و از بين رفت . پيامبر خدا صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله فرمودند : هيچ مالى در خشكى و دريا تلف نشد ، مگر به سبب ندادنزكات . پس ، اموال خود را با دادن زكات ، حفظ نماييد و بيمارانتان را با صدقه دادن درمان ومصيبت‏هاى بلا را با دعا كردن از خود رفع كنيد ، كه دعا براى آنچه نازل شده و نازل نشده ،سودمند است : آنچه نازل شده ، برطرف مى‏كند و از آنچه نازل نشده ، جلوگيرى مى‏نمايد. الدعاء للطبرانى ، ص ۳۱، ح ۳۴

۸امام على عليه‏ السلام : ما زالَتْ نِعْمَةٌ وَ لا نَضارَةُ عَيْشٍ اِلاّ بِذُنوبٍ اِجْتَرَحوا اِنَّ اللّه‏َ لَيْسَبِظَلاّمٍ لِلْعَبيدِ ، وَ لَوْ اَ نَّهُمُ اسْتَقْبَلوا ذالِكَ بِالدُّعاءِ وَ الاِْنابَةِ لَمْ تَزُل وَ لَوْ اَنَّهُمْ اِذا نَزَلَتْ بِهِمُالنِّقَمُ وَ زالَت عَنْهُمُ النِّعَمُ فَزِعوا اِلَى اللّه‏ِ عَزَّوجَلَّ بِصِدْقٍ مِن نيّاتِهِمْ وَ لَمْ يَهِنوا وَ لَمْيُسْرِفوا ، لاََصْلَحَ اللّه‏ُ لَهُمْ كُلَّ فاسِدٍ وَ لَرَدَّ عَلَيْهِمْ كُلَّ صالِحٍ ؛

هيچ نعمت و شادابى زندگى‏اى نابود نشد، مگر به سبب گناهانى كه صاحبانشمرتكب شدند . خداوند هرگز به بندگان ستم نمى‏كند . اگر با دعا و ناله به استقبال بلامى‏رفتند ، آن نعمت‏ها و خوشى‏ها نابود نمى‏شدند ، اگر زمانى كه عذاب برايشان فرودآمد و نعمت‏هايشان را گرفت، با نيّت پاك به خداوند عزّوجلّ پناه مى‏بردند و سستى وزياده‏روى (و ستم بر خويشتن) نمى‏كردند ، بى‏گمان خداوند ، نابسامانى آنان را بهسامان مى‏آورد و خوبى‏ها را به ايشان بازمى‏گرداند. خصال ، ص ۶۲۴، ح ۱۰

۹روى أنَّ موسى عليه‏ السلام: اِستَسقى لِبَنى اِسرائيلَ حينَ اَصابَهُم قَحْطٌ فَاَوحَى اللّه‏ُ تَعالىاِلَيهِ : اِنّى لا اَستَجيبُ لَكَ وَ لا لِمَنْ مَعَكَ وَ فيكُمْ نَمّامٌ قَدْ اَصَرَّ عَلَى النَّميمَةِ ؛

در روايت آمده كه موسى عليه‏ السلام براى بنى‏اسرائيل كه گرفتار قحطى شده بودند ،درخواست باران كرد، اما خداوند متعال به او وحى فرمود كه : «باوجود شخصسخن‏چينى كه در ميان شما هست و به سخن‏چينى‏اش ادامه مى‏دهد، دعاى تو و دعاىهمراهانت را اجابت نمى‏كنم». بحار الأنوار ، ج ۷۵، ص ۲۶۸، ح ۱۹

۱۰پيامبر صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله : اِذا اَرَدْتَ اَنْ تَدعُوَ اللّه‏َ فَقَدِّم صَلاةً اَو صَدَقَةً اَو خَيْرا اَوْ ذِكْرا ؛

هر گاه خواستى دعا كنى ، پيش از آن ، نمازى بخوان يا صدقه‏اى بده يا كار خيرىبكن يا ذكرى بگو. عوالى اللآلى ، ج ۱، ص ۱۱۰، ح ۱۶

۱۱امام كاظم عليه‏ السلام : اِذا كانَ لَكَ يا سَماعَةُ اِلَى اللّه‏ِ عَزَّوَجَلَّ حاجَةٌ فَقُل : اَللّهُمَّ اِنّى اَسْاَ لُكَبِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلىٍّ فَاِنَّ لَهُما عِنْدَكَ شَاْنا مِنَ الشَّاْنِ وَ قَدْرا مِنَ القَدْرِ فَبِحَقِّ ذالِكَ الشَّاْنِوَ بِحَقِّ ذالِكَ الْقَدْرِ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، وَ اَنْ تَفْعَلَ بى كَذا وَ كَذا. فَاِنَّهُ اِذاكانَ يَومُ الْقيامَةِ لَمْ يَبْقَ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبىٌّ مُرْسَلٌ وَ لا مُؤْمِنٌ مُمْتَحَنٌ اِلاّ وَ هُوَ يَحْتاجُاِلَيْهِما فى ذالِكَ الْيَوْمِ ؛

اى سماعه! هر گاه به درگاه خداوند عزّوجلّ حاجتى داشتى ، بگو : بار خدايا! به حقّمحمّد و على ، از تو درخواست مى‏كنم ، زيرا آن دو را نزد تو مقام و منزلتى بزرگ است .پس به حقّ آن مقام و آن منزلت ، از تو درخواست مى‏كنم كه بر محمّد و خاندان محمّد ،درود فرستى و فلان و بهمان حاجتم را برآورى، زيرا در روز قيامت ، هيچ فرشته مقرّب وپيامبرِ مُرسل و مؤمن مخلصى نباشد ، مگر اين‏كه به آن دو نيازمند باشد. كافى ، ج ۲، ص ۵۶۲، ح ۲۱

۱۲امام على عليه‏ السلام : بُكاءُ الْعُيونِ وَ خَشْيَةُ الْقُلوبِ مِنْ رَحْمَةِ اللّه‏ِ تَعالى ذِكْرُهُ ، فَاِذاوَجَدْتُموها فَاغْتَنِمُوا الدُّعاءَ وَ لَو اَنَّ عَبْدا بَكى فى اُمَّةٍ لَرَحِمَ اللّه‏ُ تَعالى تِلْكَ الاُْمَّةَ لِبُكاءِذالِكَ الْعَبْدِ ؛

گريه چشم‏ها و ترس دل‏ها ، از رحمت خداوند بلند نام است . بنابراين ، هر گاه اينها رادر خود يافتيد ، دعا كردن را غنيمت شماريد . اگر در ميان يك امّت ، يك بنده هم گريه كند ، خداوند متعال به خاطر گريه آن بنده ، بر آن امّت رحم مى‏كند . مكارم الأخلاق ، ص ۳۱۷

۱۳امام سجاد عليه‏ السلام : وَ الذُّنوبُ الَّتى تَرُدُّ الدُّعاءَ: سوءُ النِّيَّةِ وَ خُبْثُ السَّريرَةِ وَالنِّفاقُ مَعَالاِْخْوانِ وَ تَركُ التَّصديقِ بِالاِْجابَةِ وَ تَأخيرُ الصَّلَواتِ الْمَفروضاتِ حَتّى تَذْهَبَ اَوقاتُهاوَ تَرْكُ التَّقَرُّبِ اِلَى اللّه‏ِ عَزَّوَجَلَّ بِالْبِرِّ وَالصَّدَقَةِ وَاسْتِعْمالُ الْبَذاءِ وَ الْفُحْشِ فِى الْقَولِ ؛

گناهانى كه دعا را رد مى‏كنند ، عبارت‏اند از : بدى نيّت ، بد ذاتى ، دورويى با برادران ،باور نداشتن اجابت دع ، به تأخير انداختن نمازهاى واجب تا هنگامى كه وقتشان بگذرد وتقرّب نجستن به خداوند عزّوجلّ با نيكى كردن و صدقه دادن و بدزبانى و ناسزا گفتن. معانى الأخبار ، ص ۲۷۱، ح ۲

۱۴پيامبر صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله : دُعاءُ السِّرِّ يَزيدُ عَلَى الْجَهْرِ سَبْعينَ ضِعْفا وَ اَ ثْنَى اللّه‏ُ سُبْحانَهُ عَلىزَكَريّا عليه‏ السلامبِقَولِهِ : «اِذْ نادى رَبَّهُ نِدَاءً خَفيًّا» ؛

دعاى پنهانى ، هفتاد برابر دعاى آشكار ، ارزش دارد . خداوند متعال زكريا عليه‏ السلامراچنين ستايش كرده است : «آن گاه كه پنهانى با پروردگارش سخن گفت». ارشاد القلوب ، ص ۱۵۴

۱۵پيامبر صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله : اِنَّ اللّه‏َ لَيُمْسِكُ الْخَيْرَ الْكَثيرَ عَنْ عَبْدِهِ فَيَقولُ : لا اُعْطيهِ حَتّى يَسْاَ لَنى ؛

خداوند ، بسيارى از خوبى‏ها را به بنده‏اش نمى‏دهد و مى‏فرمايد : «به او نمى‏دهم تا ازمن بخواهد». مستدرك الوسائل ، ج ۵ ، ص ۱۷۵،ح ۵۶۰۳

۱۶پيامبر صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله : اِذا دَعا اَحَدُكُم فَلْيَعُمَّ فَاِنَّهُ اَوجَبُ لِلدُّعاءِ ؛

هر گاه يكى از شما دعا كرد ، براى همه دعا كند ؛ زيرا اين، دعا را به اجابت نزديك‏تر مى‏كند. كافى ، ج ۲، ص ۴۸۷، ح ۱

۱۷پيامبر صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله : يا فاطِمَةُ مَنْ تَهاوَنَ بِصَلاتِهِ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ ابْتَلاهُ اللّه‏ُ بِخَمْسَعَشْرَةَ خَصْلَةً : سِتٌّ مِنْها فى دارِ الدُّنْيا ... فَاَمَّا اللَّواتى تُصيبُهُ فى دارِ الدُّنْيا ... وَ لا يَرتَفِعُدُعاؤُهُ اِلَى السَّماءِ وَ السّادِسَةُ لَيْسَ لَهُ حَظٌّ فى دُعاءِ الصّالِحينَ ؛

اى فاطمه! هر كس ، از مرد و زن نمازش را سبك بشمارد ، خداوند او را به پانزده چيزمبتلا مى‏كند : شش تاى آنها در سراى دنياست ... و آن شش چيزى كه در سراى دنيا بهاو مى‏رسد ، اين است كه : ... و پنجم دعايش به سوى آسمان نمى‏رود ، و ششم ، اوسهمى از دعاى نيكان ندارد . فلاح السائل ، ص ۶۱ ، ح ۱

۱۸پيامبر صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله : يا اَ يُّهَا النّاسُ ! اِنَّ اللّه‏َ عَزَّوَجَلَّ يَقولُ : مُروا بِالْمَعروفِ وَ انْهَوا عَنِ المُنْكَرِمِنْ قَبْلِ اَنْ تَدْعُوَنى فَلا اُجيبَكُمْ وَ تَسْاَلونى فَلا اُعْطيَكُمْ وَ تَسْتَنْصِرونى فَلا اَ نْصُرَكُم ؛

اى مردم! خداوند عزّوجلّ مى‏فرمايد : امر به معروف و نهى از منكر كنيد ، پيش ازآن‏كه مرا بخوانيد و پاسختان ندهم ، يا از من بخواهيد و عطايتان نكنم ، يا از من يارىطلبيد و يارى‏تان نرسانم. مسند ابن حنبل ، ج ۹، ص ۵۰۴ ،ح ۲۵۳۱۰

۱۹پيامبر صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله : اَقْرَبُ ما يَكونُ الْعَبْدُ مِنْ رَبِّهِ وَ هُوَ ساجِدٌ فَاَكْثِرُوا الدُّعاءَ ؛

نزديك‏ترين حالتِ بنده به پروردگارش زمانى است كه در سجده است . پس در اينحالت ، بسيار دعا كنيد. صحيح مسلم ، ج ۱، ص ۳۵۰، ح ۲۱۵

۲۰امام سجاد عليه‏ السلام : اَللّهُمَّ اِنَّهُ يَحْجُبُنى عَنْ مَساَ لَتِكَ خِلالٌ ثَلاثٌ وَ تَحدونى عَلَيْها خَلَّةٌواحِدَةٌ يَحْجُبُنى اَمْرٌ اَمَرْتَ بِهِ فَاَبْطَاْتُ عَنْهُ وَ نَهىٌ نَهَيْتَنى عَنْهُ فَاَسْرَعْتُ اِلَيْهِ وَ نِعْمَةٌ اَنْعَمْتَ بِها عَلَىَّ فَقَصَّرتُ فى شُكْرِها وَ يَحدونى عَلى مَسْاَ لَتِكَ تَفَضُّلُكَ عَلى مَنْ اَقْبَلَبِوَجْهِهِ اِلَيْكَ ، وَ وَفَدَ بِحُسْنِ ظَنِّهِ اِلَيْكَ ، اِذْ جَميعُ اِحْسانِكَ تَفَضُّلٌ و اِذْ كُلُّ نِعَمِكَ ابْتِداءٌ ؛

بار خدايا! سه چيز باعث مى‏شود كه من از تو درخواست نكنم و تنها يك چيز مرا بر آنمى‏دارد . آنچه مرا باز مى‏دارد ، يكى آن است كه تو مرا فرمان دادى و من در انجام آن سستىكردم ، ديگر آن‏كه مرا از كارى نهى فرمودى ، امّا من به انجام دادن آن شتافتم ، سوم آن‏كه مرانعمت ارزانى داشتى ، ولى من در شكرگزارى آن ، كوتاهى كردم . امّا آنچه مرا به درخواستكردن از تو مى‏كشانَد ، تفضّل تو بر كسى است كه به درگاهت روى كند و با خوش‏گمانى به سوىتو آيد ، كه همه احسان‏هايت ، تفضّل است و همه نعمت‏هايت ، نخستين است. صحيفه سجّاديّه ، از دعاى ۱۲




برچسب ها :

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : خداوند متعال ، در آسمان هفتم، فرشته اى گماشته است كه به آن ، «داعى» مى گويند و چون ماه رجب فرا رسد ، آن فرشته ، هر شبِ آن ماه را تا صبح، ندا مى دهد : «خوشا بر ذاكران، خوشا بر طاعت كنندگان!» .

 خداوند متعال نيز مى فرمايد : «من ، همنشين كسى هستم كه با من ، همنشين باشد و مطيع كسى هستم كه اطاعتم كند و آمرزنده كسى هستم كه از من ، آمرزش بخواهد . ماه، ماه من است و بنده، بنده من و رحمت، رحمت من. هر كه مرا در اين ماه بخوانَد ، پاسخش مى گويم و هر كه از من [چيزى ]بخواهد، عطايش مى كنم و هر كه از من هدايت جويد ، راه نمايش باشم . اين ماه را رشته اى بين خودم و بندگانم قرار داده ام. هر كس به اين رشته (ريسمان) چنگ زند، به من مى رسد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : خداوند متعال، از ميان هر چيزى، چهار [ نمونه] را برگزيد:

 از ميان فرشتگان، جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و عزرائيل عليهم السلامرا برگزيد .

 و از ميان پيامبران، چهار نفر را براى شمشير و جهاد برگزيد: ابراهيم و داوود و موسى و من .

 و از ميان خاندان ها، چهار خاندان را برگزيد و فرمود: «خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر جهانيان برگزيد» .

 و از ميان شهرها، چهار شهر را برگزيد و فرمود: «سوگند به انجير و زيتون * و طور سينا * و اين شهر امن» . «انجير»، مدينه است . «زيتون»، بيت المقدس است . «طور سينا»، كوفه است (۱) و «اين شهر امن»، مكّه است .

 و از ميان زنان، چهار بانو را برگزيد: مريم، آسيه، خديجه و فاطمه .

 و از ميان [ اعمال] حج، چهار عمل را برگزيد: ثج، عَج، احرام و طواف . ثج، قربانى است و عج، زمزمه لبّيك مردم .

 و از ميان ماه ها، چهار ماه را برگزيد: رجب، شوّال، ذى قعده و ذى حجّه .

 و از ميان روزها، چهار روز را برگزيد: روز جمعه، روز تَرويَه (هشتم ذى حجّه)، روز عَرَفه و روز قربانى .




برچسب ها :

ماه رجب ماه خودسازی و عبودیت و معرفت است. ماهی که با ندای «این الرجبیون» شناخته و با اعمال زیبای عبادی و نجواهای معطر معرفتی اش تزئینی ملکوتی می گیرد.

به همین مناسبت ضمن یادآوری فرموده های نازنین حضرات معصومین علیهم السلام در ابن باب نظر شما خوانندگان عزیز را به فهرست اعمال مختلف عبادی این ماه از ادعیه و اذکار و نوافل، جلب می نمائیم.
حضرت رسول (صلى الله علیه و آله) فرمود:
ماه رجب ماه بزرگ خدا است و ماهى در حرمت و فضیلت به آن نمى‏رسد و جنگیدن با كافران در این ماه حرام است و رجب ماه خدا است و شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه امت من است كسى كه یك روز از ماه رجب را روزه بگیرد، موجب خشنودى خدای بزرگ می‌گردد و غضب الهى از او دور می گردد و درى از درهاى جهنم بر روى او بسته گردد.
حضرت موسى بن جعفر(علیهماالسلام) نیز فرمود:
هر كس یك روز از ماه رجب را روزه بگیرد، آتش جهنم یك سال، از او دور شود و هر كس سه روز از آن را روزه بگیرد بهشت بر او واجب می گردد.
و نیز فرمود: رجب نام نهرى است در بهشت که از شیر سفیدتر و از عسل شیرین‏تر است. هر كس یك روز از رجب را روزه بگیرد البته از آن نهر بیاشامد.
از امام صادق(علیه السلام) روایت است كه حضرت رسول اکرم( صلى الله علیه و آله) فرمود:
ماه رجب ماه استغفار امت من است پس در این ماه بسیار طلب آمرزش كنید كه خدا آمرزنده و مهربان است و رجب را "أصب" مى‏گویند زیرا كه رحمت خدا در این ماه بر امت من بسیار ریخته مى‏شود پس بسیار بگوئید: «أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ».
ابن بابویه از سالم روایت كرده است كه گفت:
در اواخر ماه رجب كه چند روز از آن مانده بود، خدمت امام صادق(علیه السلام)رسیدم. وقتی نظر مبارك آن حضرت بر من افتاد فرمود كه آیا در این ماه روزه گرفته‏اى؟ گفتم نه والله اى فرزند رسول خدا. فرمود كه آنقدر ثواب از تو فوت شده است كه قدر آن را به غیر از خدا كسى نمى‏داند به درستى كه این ماهى است كه خدا آن را بر ماه‌هاى دیگر فضیلت داده و حرمت آن را عظیم نموده و گرامی داشتن روزه دار را در این ماه بر خود واجب گردانیده است.
پس گفتم یابن رسول الله اگر در باقیمانده این ماه روزه بدارم آیا به بعضى از ثواب روزه‏داران آن نائل مى‏گردم؟ فرمود: اى سالم هر كس یك روز از آخر این ماه را روزه بدارد خدا او را ایمن گرداند از شدت سكرات مرگ و از هول بعد از مرگ و از عذاب قبر و هر كس دو روز از آخر این ماه را روزه بگیرد از صراط به آسانى بگذرد و هر كس سه روز از آخر این ماه را روزه بگیرد ایمن گردد از ترس بزرگ روز قیامت و از شدت‌ها و هول‌هاى آن روز و برات بیزارى از آتش جهنم به او عطا كنند. و بدان كه براى روزه ماه رجب فضیلت بسیار وارد شده است و روایت شده كه اگر شخصی قادر بر آن نباشد هر روز صد مرتبه این تسبیحات را بخواند تا ثواب روزه آن را دریابد: سُبْحَانَ الْإِلَهِ الْجَلِیلِ سُبْحَانَ مَنْ لا یَنْبَغِى التَّسْبِیحُ إِلا لَهُ سُبْحَانَ الْأَعَزِّ الْأَكْرَمِ سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزََّ وَ هُوَ لَهُ أَهْلٌ .

اعمال ماه رجب
در تمام ایام ماه رجب دعای ذیل را که روایت شده امام زین العابدین(علیه السلام) آن را قرائت می‌فرمود، خوانده شود:
«امَنْ یَمْلِكُ حَوَائِجَ السَّائِلِینَ وَ یَعْلَمُ ضَمِیرَ الصَّامِتِینَ لِكُلِّ مَسْأَلَةٍ مِنْكَ سَمْعٌ حَاضِرٌ وَ جَوَابٌ عَتِیدٌ اللَّهُمَّ وَ مَوَاعِیدُكَ الصَّادِقَةُ وَ أَیَادِیكَ الْفَاضِلَةُ وَ رَحْمَتُكَ الْوَاسِعَةُ فَأَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّىَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَقْضِىَ حَوَائِجِى لِلدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِیرٌ».
دعایی را كه از امام صادق(علیه السلام) روایت شده، خوانده شود:
«خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَیْرِكَ وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلا لَكَ وَ ضَاعَ الْمُلِمُّونَ إِلا بِكَ وَ أَجْدَبَ الْمُنْتَجِعُونَ إِلا مَنِ انْتَجَعَ فَضْلَكَ بَابُكَ مَفْتُوحٌ لِلرَّاغِبِینَ وَ خَیْرُكَ مَبْذُولٌ لِلطَّالِبِینَ وَ فَضْلُكَ مُبَاحٌ لِلسَّائِلِینَ وَ نَیْلُكَ مُتَاحٌ لِلْآمِلِینَ وَ رِزْقُكَ مَبْسُوطٌ لِمَنْ عَصَاكَ وَ حِلْمُكَ مُعْتَرِضٌ لِمَنْ نَاوَاكَ عَادَتُكَ الْإِحْسَانُ إِلَى الْمُسِیئِینَ وَ سَبِیلُكَ الْإِبْقَاءُ عَلَى الْمُعْتَدِینَ اللَّهُمَّ فَاهْدِنِى هُدَى الْمُهْتَدِینَ وَ ارْزُقْنِى اجْتِهَادَ الْمُجْتَهِدِینَ وَلا تَجْعَلْنِى مِنَ الْغَافِلِینَ الْمُبْعَدِینَ وَ اغْفِرْ لِى یَوْمَ الدِّینِ ».
از امام صادق (علیه السلام) روایت شده كه در ماه رجب این خوانده شود:
«اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ صَبْرَ الشَّاكِرِینَ لَكَ وَ عَمَلَ الْخَائِفِینَ مِنْكَ وَ یَقِینَ الْعَابِدِینَ لَكَ اللَّهُمَّ أَنْتَ الْعَلِىُّ الْعَظِیمُ وَ أَنَا عَبْدُكَ الْبَائِسُ الْفَقِیرُ أَنْتَ الْغَنِىُّ الْحَمِیدُ وَ أَنَا الْعَبْدُ الذَّلِیلُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ امْنُنْ بِغِنَاكَ عَلَى فَقْرِى وَ بِحِلْمِكَ عَلَى جَهْلِى وَ بِقُوَّتِكَ عَلَى ضَعْفِى یَا قَوِىُّ یَا عَزِیزُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْأَوْصِیَاءِ الْمَرْضِیِّینَ وَ اكْفِنِى مَا أَهَمَّنِى مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.»
* از حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه و آله) روایت شده كه: هر كس در ماه رجب صد مرتبه بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَحْدَهُ لا شَرِیكَ لَهُ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ» و آن را به صدقه ختم فرماید حق تعالى براى او به رحمت و مغفرت و كسى كه چهار صد مرتبه بگوید بنویسد براى او اجر صد شهید عطا فرماید.
* از نبی مکرم اسلام روایت است: كسى كه در ماه رجب هزار مرتبه "لا إِلَهَ إِلا اللهُ" بگوید خداوند عز و جل براى او صد هزار حسنه عطا کند و براى او صد شهر در بهشت بنا فرماید .
* كسى كه در رجب در صبح هفتاد مرتبه و در شب نیز هفتاد مرتبه بگوید: "أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ" و پس از اتمام ذکر، دست‌ها را بلند كند و بگوید: "اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِى وَ تُبْ عَلَىَّ" اگر در ماه رجب بمیرد خدا از او راضى باشد و به بركت ماه رجب، آتش او را مس نكند .
* در کل این ماه هزار مرتبه ذکر: أَسْتَغْفِرُ اللهَ ذَا الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ مِنْ جَمِیعِ الذُّنُوبِ وَ الْآثَامِ " گفته شود؛ تا خداوند رحمان او را بیامرزد .
* سید بن طاووس در اقبال از حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه و آله) فضیلت بسیاری براى خواندن سوره قل هو الله أحد نقل کرده است که ده هزار مرتبه یا هزار مرتبه یا صد مرتبه در این ماه تلاوت شود. و نیز روایت كرده كه هر كس در روز جمعه ماه رجب صد مرتبه سوره قل هو الله أحد را بخواند براى او در قیامت نورى شود كه او را به بهشت بكشاند.

* سید بن طاووس از حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه و آله) روایت كرده كه: هر كس در روز جمعه ماه رجب، مابین نماز ظهر و عصر، چهار ركعت نماز بگزارد و در هر ركعت حمد یك مرتبه و آیة الكرسى هفت مرتبه و قل هو الله أحد پنج مرتبه بخواند، و سپس ده مرتبه بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ» حق تعالى براى او از روزى كه این نماز را گزارده تا روزى كه بمیرد هر روز هزار حسنه به او عطا فرماید، و او را به هر آیه‌ای كه خوانده شهرى در بهشت از یاقوت سرخ و به هر حرفى قصرى در بهشت از دُرّ سفید دهد و تزویج فرماید او را حورالعین و از او راضى شود .


* سه روز از این ماه را كه پنجشنبه و جمعه و شنبه باشد روزه گرفته شود. زیرا كه روایت شده هر كس در یكى از ماه‌هاى حرام، این سه روز را روزه بدارد حق تعالى براى او ثواب نهصد سال عبادت بنویسد.
* از حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) روایت شده است كه: هر كس در یك شب از شب‌هاى ماه رجب ده ركعت نماز به این نحو که در هر ركعت حمد و قل یا ایها الكافرون یك مرتبه و توحید سه مرتبه بخواند، خداوند گناهان او را می‌آمرزد.

سایر اعمال مشترک ماه رجب‏
روزه داشتن. از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است هر کس یک روز از این ماه را روزه بدارد، از ناراحتی قیامت ایمن خواهد بود.
و در روایت دیگری چنین آمده است:
«روزه یک روز از ماه رجب برای رضای خداوند، در بردارنده رضوان الهی، خاموش کننده خشم خدا و مسدود کننده دری از درهای آتش است.
و هر چه تعداد روزه‏ها بیشتر شود، عظمت و پاداش آن نیز افزون‏تر می‏گردد.»




برچسب ها :

ملاقات با امام زمان(عج) و ديگر اولياى الهى، نياز به سنخيت با آنان دارد. به دست آوردن سنخيت با اولياى الهى، نياز به تحقق دو بعد (معرفت و عمل) دارد. اگر كسى خود را به اولياى الهى شبيه نمود، به لقاى آنان نيز واصل خواهد شد.


       نوريان مرنوريان را طالبن      ناريان مرناريان را جاذبند

       ناگفته نماند كه ما مكلف به ارتباط به معناى ملاقات و رؤيت امام زمان(عج) نيستيم. آنچه وظيفه ما است، تشبّه به آن بزرگواران و پيمودن راه آنان است. ما بايد در همه حال سرباز آماده آن حضرت بوده و همواره در خدمت ايشان باشيم. اين مسأله را آيه 200 سوره آل عمران بيان فرموده: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»؛ «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! صبر كنيد و يكديگر را به صبر واداريد و مرابطه نماييد وتقوا و خداترسى را پيشه سازيد، باشد كه رستگار شويد».


       امام باقرعليه السلام در تفسير اين آيه شريفه مى فرمايد: «صبر كنيد بر اداى فرايض (در انجام تكاليف الهى استقامت داشته باشيد) و در برابر دشمنان پايدارى كنيد و با امامتان (كه انتظارش را مى كشيد) مرابطه نماييد».كتاب الغيبة، شيخ مفيد، ص 105.


       مرابطه با امام زمان(عج)؛ يعنى، خود را به رشته ولايت او بستن و بر خدمت و پيروى و يارى او گردن نهادن. اين يكى از اركان ايمان است كه آدمى خود را به امام خويش مربوط سازد و از او جدا نشود. همچنين بايد كارهايى انجام داد كه آن حضرت و اصحاب شان انجام مى دهند.


       قرآن درباره حضرت مهدى و اصحاب ايشان مى فرمايد: «الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ»؛سوره حج: آيه 41. كسانى كه اگر در زمين به آنان توانايى دهيم نماز را به پا داشته و زكات (به مستحق) بخشيده و به معروف امر نموده و از منكر نهى كنند.


       امام باقرعليه السلام در تفسير اين آيه مى فرمايد: «اين آيه براى آل محمد است؛ يعنى، مهدى(عج) و اصحاب او».تفسير قمى: ج 2، ص 87. در نتيجه اگر ما هم مى خواهيم از اصحاب و ياران آن حضرت باشيم، بايد به امور مذكور اهتمام ورزيم.
      
      
وظيفه منتظران
       خوب است بدانيم كه امام زمان(عج) شديداً به شيعيان خود عشق مى ورزد؛ بلكه علاقه آن حضرت به شيعيان و دوستانشان خيلى بيشتر از علاقه اى است كه ما نسبت به آن حضرت داريم. ايشان همواره براى شيعيان خود دعا مى كنند. از آن حضرت نقل شده است: «اِنّا غَيْرُ مُهَمِلينَ لِمُراعاتِكُمْ وَلاناسينَ لِذِكْرِكُمْ»؛بحارالانوار: ج 53، ص 174. ما هرگز در رعايت احوال شما كوتاهى نمى كنيم و شما را از ياد نمى بريم».


       آنچه بر ما بايسته است، جلب رضايت آن بزرگوار است. پيوستگى با او، يعنى، مطيع او بودن. آنچه در روايات زياد سفارش شده، انتظار فرج است. ما بايد ارتباط معنوى خود را با امام زمان(عج) با عمل به دستورات آن حضرت و انتظار فرج به معناى واقعى ثابت و مستدام نگه داريم. از اين رو بسيار به جا است كه خصوصيات منتظر واقعى حضرت مهدى(عج) را بدانيم و سپس آن را در خود عملى كنيم.


       رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: «اَفْضَلُ العِبادَةِ اِنْتِظارُ الفَرَجِ»؛فرائد السمطين، ج 2، ص 334، چاپ جديد. برترين عبادات، انتظار ظهور و فرج است.


       وظيفه منتظر امام زمان عليه السلام اين است كه مانند يك منتظر واقعى زندگى كند. وقتى انسان حقيقتا منتظر كسى باشد، تمام رفتار و سكناتش نشان از منتظر بودن او دارد. به عنوان مثال اگر منتظر ميهمان باشد، حتما خانه را تميز و مرتب و وسايل پذيرايى را آماده مى نمايد و با لباس مرتب و چهره اى شاداب در انتظار مى ماند. چنين كسى مى تواند ادعا كند كه منتظر ميهمان است. اما كسى كه نه خانه را مرتب كرده و نه وسايل پذيرايى را آماده نموده و نه لباس مرتب و تميزى پوشيده و نه اصلاً به فكر ميهمان است؛ اگر ادعا كند كه در انتظار ميهمان بوده، همه او را ريشخند خواهند كرد و بر گزافه گويى او خواهند خنديد!


       لاف عشق و گله از يار زهى لاف دروغ    عشق بازان چنين مستحق هجرانند

       بنابراين، انتظار قبل از آنكه از ادعاى انسان فهميده شود، از رفتار و كردار او فهميده مى شود. نمى توان هر كسى را كه ادعاى دوستى و ولايت امام زمان را دارد، در شمار دوستان و منتظران او قلمداد نمود! آرى «مشك آن است كه خود ببويد نه آنكه عطاربگويد».


       با چنين توضيحى، روشن است كه منتظر واقعى امام زمان(عج) بايد رفتارش به گونه اى باشد كه هر لحظه منتظر ظهور امام زمان عليه السلام باشد، يعنى، در هر لحظه كه اين خبر را به او بدهند، خوشحال شود و آماده يارى آن حضرت باشد و با مال و جان خويش جهاد كند و خود را در راه آن حضرت فدا نمايد. منتظر واقعى، اهل گناه و دلبستگى به دنيا نيست؛ چرا كه چنين كسى نمى تواند از وابستگى ها، دلبستگى ها و آلودگى ها دست بردارد و آماده به خدمت در جهت اهداف مقدس امام زمان عليه السلام باشد.
       با توجه به نكات ذكر شده مى توان بعضى از وظايف منتظران امام زمان عليه السلام را چنين ذكر كرد:




برچسب ها :



صفحه قبل 1 ... 30 31 32 33 34 ... 58 صفحه بعد