عباس كمالات انسانی را در تمام ابعادش دارد و می تواند الگویی عملی برای جوانان ما باشد از این رو در این بخش به گوشه هایی از شخصیت وی اشاره می كنیم. ابعادی كه در ضمن احادیث، نقل های تاریخی، زیارت های مأثور و... به آن ها اشاره یا تأكید شده است، مانند:

ایمان
امام صادق علیه السلام می فرمود: «كان عمُّنا العباس بن علی نافِذُ البَصیرَة، صلب الایمان، جاهد مع ابی عبدالله و ابلی بلاءً حسنا و مضی شهیدا»؛ عموی ما عباس بن علی، بصیرتی نافذ و ایمانی استوار داشت و همراه ابا عبدالله جهاد كرد و به نیكویی از امتحان برآمد و شهید شد.(1)
نمونه ای دیگر از ایمان قوی عباس را می توان در پاسخ عمیق به پدرش در كودكی (كه بعد از یك، دو نگفت) مشاهده كرد.

عبادت
اصبغ بن نباته می گوید: مردی از بنی ابان را دیدم كه چهره اش سیاه شده بود و من می دانستم كه قبلاً صورتش سفید بود. از او پرسیدم: چرا چنین شده ای؟ گفت:
من جوانی را كشتم كه بین دو چشمانش اثر سجود بود، شبی نخوابیدم مگر این كه آمد و مرا به جهنم انداخت.
او گفت: مقتول عباس بن علی بود. (2)
در مقاتل الطالبین نیز می خوانیم: «بین عینیه اثر السجود» (3)؛ بین دو چشمانش اثر سجده بود.

ادب
عباس چنان پرورش یافت كه در مدت عمرش جز یك مرتبه، برادرش حسین را به اسم صدا نكرد و حتی برادر هم خطاب نمی كرد و می گفت: سیدی و مولای.

شفاعت
در معالی السبطین می خوانیم: در روز قیامت حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله به امام علی علیه السلام می فرماید: از فاطمه بپرس برای شفاعت امت چه داری؟ علی سؤال را مطرح می كند و فاطمه علیهاالسلام می فرماید: یا امیرالمؤمنین «كفانا لاجل هذا المقام الیدان المقطوعتان من ابنی العباس»(4) ؛ ای امیر مؤمنان! برای این مقام دو دست قطع شده از فرزندم عباس، ما را كفایت می كند.

ولایت پذیری
عباس در روز عاشورا ضمن تهییج برادران به نبرد، آنان را به نكته ای ظریف توجه می دهد و می گوید:
امروز روزی است كه باید بهشت را بگیریم و جان خود را فدای سید وامام خود نماییم... ای برادران من! امروز در جان نثاری تقصیر نكنید و كوتاهی ننمایید و خیال نكنید كه حسین برادر ماست و ما پسران یك پدر هستیم، نه چنان است. آن بزرگوار امام و سید و بزرگ و پیشوای ما بوده و حجت خداوند عالمیان در روی زمین و فرزند حضرت فاطمۀ زهرا علیهاالسلام و نور دیدۀ حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله است.(5)

بصیرت
عباس نه تنها ولایت مدار بود كه بصیرت و آگاهی دینی نیز داشت و ولایت را نیز از این دیدگاه بر جانش مقدم می كرد. ابو مخنف می گوید: ابن زیاد به پسر سعد نوشت: «در قتل حسین عجله كن مگر آن كه با یزید بیعت كند.» آن گاه نامه را به دست شمر داد تا به كربلا برساند. عبدالله بن ابی محلّ بن حزام بن خالد از جای برخاست و گفت: ای امیر! علی بن ابی طالب عمۀ مرا كه ام البنین است، تزویج كرد و از او چهار پسر آورد و این چهار پسر اكنون با حسین بن علی علیهماالسلام هستند، از تو می خواهم نامه ای به عنوان امان برای او بنویسی. ابن زیاد قبول كرد و شمر هم كه از قبیله ی ام البنین بود، به پاخاست و مطلب را تأكید كرد. ابن زیاد امان نامه ای نوشت و به عبدالله بن ابی محل داد و او نیز نامه را به آزاد كردۀ خود داد كه به كربلا برساند. چون نامه را تسلیم قمر بنی هاشم علیه السلام كرد، آن حضرت فرمود: به خالوی ما بگو ما را نیازی به امان نیست. امان خدا بهتر از امان فرزند سمیه است. سید نیز در لهوف می نویسد: شمر عقب خیمه ها آمد و فریاد كرد:
«أین بنو اختنا عباس و عبدالله و جعفر و عثمان»، كسی به او جواب نداد. امام حسین علیه السلام فرمود: او را جواب دهید هر چند مرد فاسقی است. حضرت قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس بیرون آمد و فرمود: چه می گویی؟ شمر گفت: خواهر زادگان من، شما در امان هستید، بیهوده خود را به كشتن ندهید.
عباس فرمود: لعنت خدا بر تو باد و بر امانی كه برای ما آورده ای. ای دشمن خدا آیا امر می كنی ما از برادر و از سید و مولای خود حسین فرزند فاطمه دست برداریم. و داخل در اطاعت اولاد زنا و فرزندان لعین ها شویم.(6)
فناداه العباس بن علی: تبت یداك یا شمر لعنك الله و لعن ما جئت به من امانك هذا یا عدواللّه أتامرنا ان نترك اخانا الحسین ابن فاطمه و ندخل فی طاعة اللعنا و اولاد اللعنا....

فداكاری
السلام علی العباس بن امیرالمؤمنین، المواسی اخاه بنفسه؛ سلام بر عباس؛ فرزند امیر مؤمنان كه جانش را در راه فداكاری به برادرش تقدیم كرد.(7)

این فقره، بخشی از زیارت نامۀ منسوب به ولی عصر (عج) است و در زیارت نامه های دیگر نیز بارها به این گونه عبارات برمی خوریم. از جمله در زیارت نقل شده از امام صادق علیه السلام می خوانیم: نِعم الأخ المواسی؛ چه خوب برادری كه فداكاری كرد!... (8) و صحنۀ كربلا آكنده از فداكاری های فرزند علی علیه السلام است تا آن جا كه دست راستش را از تن جدا می كنند و او می فرماید: به خدا قسم اگر چه دست راستم را جدا كرید من همچنان از دین خود حمایت می كنم.
والله ان قطعتم یمینی // انّی احامی ابدا عن دینی // و عن امام صادق الیقین

شجاعت
گویی عباس ذخیرۀ علوی برای كربلاست و علی علیه السلام به شجاعت های او چشم امید دوخته است.
زینب كبری علیهاالسلام می فرماید: شب عاشورا از خیمه خارج شدم تا به خیمۀ برادرم حسین علیه السلام بروم، چون او را مشغول عبادت دیدم به سوی خیمۀ دیگر برادرانم رفتم. دیدم كه پسر عموها و برادران و برادرزاده هایم گرد هم حلقه زده اند و عباس نیز در وسط آنان قرار دارد. مانند شیر، نیم خیز بر روی دو پا نشسته و سخن می گفت:... فردا چه خواهید كرد؟... بدانید كه اصحاب برادرم نسبت به ما غریبه اند و بار سنگین مرد همیشه بر دوش اهل خود اوست. فردا شما باید در شهادت پیش قدم شوید و نگذارید آنان بر شما در نبرد سبقت بگیرند.» عباس آن شب به پاسداری و نگهبانی خیام حسینی مشغول بود و تا صبح لحظه ای به خواب نرفت.
دشمن از ترس برق شمشیر حضرت ابوالفضل علیه السلام نه تنها قدرت شبیخون و حمله به آنان را نیافت بلكه به خواب نیز نرفت... آری عباس در روز عاشورا سوار بر اسب، اطراف خیام می گشت و نگهبانی می كرد و مراقب بود تا دشمن جلو نیاید. در این هنگام زهیر بن قین یكی از یاران با وفای امام حسین علیه السلام نزد ابوالفضل العباس آمد و گفت: در این ساعت آمده ام تا تو را به یاد سخن پدرت علی علیه السلام بیندازم... پدرت هنگامی كه می خواست با مادرت ام البنین ازدواج كند، به برادرش عقیل فرموده بود: زن شجاعی از خاندان شجاع برایم پیدا كن، زیرا می خواهم فرزند شجاعی از او به دنیا بیاید و حامی و ایثارگری فداكار برای برادرش حسین علیه السلام باشد....
غیرت عباس با شنیدن این سخن به جوش آمد و چنان پا در ركاب زد كه تسمۀ ركاب قطع گردید و فرمود: ای زهیر آیا با این سخن می خواهی به من جرأت بدهی؟ سوگند به خدا هرگز دست از برادرم بر نداشته و در حمایت از او كوتاهی نخواهم نمود. به خدا قسم چیزی به تو نشان دهم كه هرگز ندیده ای! و در پس این سخن بود كه به صف دشمن حمله كرد و عدۀ زیادی از جمله مارد بن صدیف ثعلبی؛ قهرمان بی بدیل دشمن را به خاك افكند. (9)

پی نوشت :
1) زندگانی ابوالفضل العباس، ص 34.
2) داستان دوستان، ج 2، ص 234، داستان 164. نقل از دین و تمدن، محمدعلی حومانی لبنان؛ چهرۀ درخشان قمر بنی هاشم، ج 1، ص190. «العباس الاكبر و یدعی السقا و یكنی... و كان صاحب رایة الحسین یوم كربلا» تاریخ خمیس، ج 2، ص 284.
3) تنقیح المقال، ج 2، ص 128.
4) العباس، مقرم، ص 76.
5) مقاتل الطالبین، ص 33.
6) سوگنامۀ آل محمد، نقل از معالی السبطین، ج1، ص 452؛ مولد العباس، ص 88.
7) محن الابرار، ترجمۀ عاشر بحار، ص 279، نقل از چهرۀ درخشان قمر بنی هاشم، ج 1، ص 192.
8) ارشاد مفید، ص 230؛ انساب الاشراف، ج1، ق 1؛ ابصار العین فی انصار الحسین، ص 27؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج 1، ص 236 و به نوعی دیگر در عمدة الطالب فی انساب آل ابی طالب ج1، ص 286.
9) بحار الانوار، ج 45، ص 66.
10) مفاتیح الجنان.
11) شخصیت فرماندار بزرگ اسلام، حضرت ابی الفضل العباس، سید حسن صدر، ص 104 و 38؛ چهرۀ درخشان قمر بنی هاشم، ج 1، ص 208 و 207
منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره10.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








برچسب ها :